میلاد نور “امام رضا(ع)” مبارک
سحرگاه یازدهم ذی القعده سال ۱۴۸هجری قمری،امام موسی کاظم (ع)پیشوای هفتم شیعیان جهان درانتظار مولود عزیزی که نام او “علی”، کنیهاش ابوالحسن (ع) و القاب شریفش “رضا(مشهورترین لقب)، صابر، رضی و وحی” میباشد ، بسر میبرد.
پدرش حضرت موسی بن جعفر(ع)امام هفتم شیعیان ستوده بارگاه حق تعالی است و در شرح و حال مادرش و روایتی نقل شده است که عظمت و مقام بالای آن زن را نشان میدهد.
کلینی در کافی از اقسام بن احمر نقل میکند که حضرت موسی بن جعفر(ع) به من فرمود،”آیا خبرداری که کسی از برده فروشان مغرب به مدینهآمده باشد، گفتم نه. فرمود چرا آمده است، بیا نزد وی برویم. پس آن جناب سوار بر مرکب خود شد و من نیز سوار شدم تا به محل معهود رسیدیم.”
“دیدیم مردی بردگانی چند همراه داشت به وی گفتیم،بردگانت رابه ما نشان بده و او هفت کنیز آورد که حضرت هیچ یک را نخواست و فرمود کنیز دیگری بیاور، برده فروش گفت: جز یک کنیز بیمار کنیز دیگری ندارم، حضرت فرمود چه اشکالی دارد که آن را به ما نشان دهی. برده فروش امتناع کرد و حضرت نیز برگشت.”
“فردا مرا فرستاد و گفت آن کنیز را به هر قیمتی خریداری کن ، من پیش او رفتم او بهایی را برای کنیز تعیین کرد و گفت: کنیز را به کمتر از این مقدار نفروشم. گفتم: به همان قیمت او را خریدارم گفت از آن تو باشد.” “اما بگو ببینم آن مردی که دیروز با تو بود چه کسی بود. گفتم: مردی از بنیهاشم، گفت: از کدام خانواده بنیهاشم، گفتم: بیش از این اطلاع ندارم، گفت: پس من داستان این کنیز را برایت بگویم مناو را از دورترین نقاط مغرب زمین (افریقیه) خریدم، زنی از اهل کتاب که بهما برخورد، گفت” سزاوار نیست که این کنیز در نزد چون تو کسی باشد، بلکه سزاوار است که در نزد بهترین مرد روی زمین باشد که پس از مدت کوتاهی پسری زاید که در مشرق و مغرب زمین مانندش متولد نشده باشد.”
“هشام گوید من او را پیش امام بردم و دیر زمانی نگذشت که حضرت رضا(ع) از او متولد شد.”
حضرت رضا(ع) دوران نوجوانی و جوانی رادر جوار پدر بزرگوار خود درخانه عصمت و طهارت گذارند و دراین مدت استعداد خدادادی خود را برای پذیرش مقام امامت به ظهور رسانید و پدر بزرگوارشان نیز در دوران حیات خویش مکرر بدین مطلب اشاره نمود و از بین فرزندان خود او را به امرالهی برای جانشینی خویش تعیین کرده بود.
“مخذومی” که نسبتی از جانب مادر به جعفربن ابیطالب میرسد گفت: حضرت موسی بن جعفر (ع) کسی را نزد ما فرستاد و ما را گرد آورد،آنگاه فرمود آیا میدانی برای چه شما را خواستم ؟ عرض کردیم نه فرمود گواه باشید که این پسرم وصی من و متصدی امر و جانشینم پس از من خواهد بود هرکه از من طلبی دارد از این بگیرد و هر کس وعدهای از من دارد از او بخواهد و هر که از دیدن خود من چارهای ندارد با من مکاتبه کند.
پس از شهادت امام موسی کاظم(ع)،حضرت رضا (ع) به منصب امامت ولایت رسید و با فضایل اخلاقی که در وجودش میدرخشید، همگان را به دین جدش راهنمایی می نمود اما پس از به خلافت رسیدن مامون آن حضرت در فشار بیشتری از ناحیه حکومت قرار گرفتند تا اینکه مجبور شدند برخلاف میل باطنی ولایتعدی مامون را پذیرفته و به طرف خراسان حرکت نمایند.
“طبری” مینویسد که چون حضرت رضا(ع) را به خراسان دعوت کردند در مدینه خانواده خود را جمعآوری کرد و دستورداد برای او مجلس عزاداری تشکیل دادند و ۱۲هزار دینار بین آنها تقسیم نمود و بدانها گفت که من از این سفر بر نمیگردم آنگاه دست فرزندش ابوجعفر را گرفت و به مسجد پیامبر برد و کنار قبر حضرت رسول خدا ودایع ( جمع ودیعه ) امامت را بدو سپرد و او را از جریانهای آینده مطلع کرد و حرکت نمود.
ایشان در مسیر خود زمانی که به شهر نیشابور رسیدند حدیث معروف خود که به حدیث “تحلیل یا حدیث سلسله الذهب” است بیان فرمودند که ترجمه آن بدین شرح است.
“حدیث کرد (با خبر کرد) مرا پدرم موسی بن جعفر کاظم(ع) که فرمود حدیث کرد مرا پدرم جعفر محمدالصادق(ع) حدیث کرد مرا پدرم محمدبن علی الباقر(ع) فرمود حدیث کرد مرا پدرم علی بن الحسین زین العابدین فرمود حدیث کرد مرا پدرم حسین بن علی(ع) شهید زمین کربلا،فرمود حدیث کرد مراپدرم امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) شهید زمین کوفه فرمود حدیث کرد مرا برادرم و پسرعمم محمد رسول خدا(ص) فرمود حدیث کرد مرا جبرائیل گفت، شنیدم حضرت رب العزه سبحانه و تعالی میفرماید که “لااله الاالله” حصار و قلعه من است، پس کسیکه آن را بگوید داخل در حصار من شده و کسی که در حصار من داخل شد از عذاب من ایمن گردید.
شیخ صدوق در امالی مینویسد: وقتی مرکب حضرت به راه افتاد فرمود، “بشرطها و شروطها و انا من شروطها” .