سمینار «تفکر دینی و دینداری در افغانستان» در کابل برگزار شد

سمینار علمی-پژوهشی، تحت عنوان تفکر دینی و دینداری در افغانستان، امروز پنج شنبه از سوی معینیت پژوهشی جامعه المصطفی العالمیه واحد کابل دایر شد.

به گزارش خبرگزاری آوا، در این سمینار علما، روحانیون، شخصیت های سیاسی و فرهنگی، طلاب حوزات علمیه و اقشار مختلف جامعه در مسجد جامع الزهرای کابل حضور داشتند.
حجت الاسلام والمسلمین محامی، رییس عمومی نمایندگی جامعه المصطفی در افغانستان، گفت: فکر و تفکر دینی در حوزه دین از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است.
محامی افزود: در قرآن کریم به تفکر و تدبر زیاد تاکید شده‌است، اما در کنار آن، بکارگیری عقل و احساس قلبی نیز در جهت ترقی و پیشرفت ها و دست یافتن به ارزش های دینی لازم و ضروری است.
به گفته محامی، مجموع تفکرات منطقی برای انسان یک نظام فکری ایجاد می کند و این امر سبب می شود که بحث عقلانیت و اعتدال به خصوص در حوزه دین به یک وجه غالب مطرح شود و در عین حال، سطحی نگری در حوزه دین جای خود را به تحقیق و پژوهش دینی بدهد.
محامی اضافه کرد: در افغانستان از آن جایی که اسلام سابقه طولانی دارد، تفکر دینی نیز ریشه عمیق در اندیشه این مردم دارد؛ بنابراین با اندکی تلاش می توان این اندیشه را بارور ساخت.
درهمین حال، مولوی حبیب الله حسام، رییس شو رای اخوت اسلامی افغانستان که در این سمینار صحبت می کرد، گفت: دو دیدگاه کاملاً متفاوت در باب دین وجود دارد، دیدگاه اول اینکه می گویند دین ساخته و پرداخته بشر است که در لسان علمی به آن تطور تکاملی می گویند.
به گفته حسام، در این مورد دانشمندان غربی تحقیقات زیاد کرده اند و کتاب ها چاپ نموده اند، آنان به این باور هستند که دین یک پدیده‌ی آ سمانی نیست؛ بلکه اختراع انسان ها است.
حسام تصریح کرد: دلیلی که دانشمندان غربی ارائه می کنند این است که بشر ابتدایی مانند طفل بوده یعنی فهم شان ضعیف بوده است؛ لذا دین و ارزش های دینی را درک نمی کرده‌اند؛ اما در مرور زمان تکامل کرده و دین را به عنوان یک قانون مدریتی اجتماع برای خود ساخته اند؛ بنا بر این می توان گفت که انسان از شرک آغاز کرده تا به توحید رسیده است.
آقای حسام می‌گوید که این دلیل دانشمندان غربی هیچ گونه بنیاد علمی و تحقیقی ندارد.
حسام افزود: دیدگاه دیگر، فطری بودن دین است که از آن در لسان علمی به اصالت فطرت یاد می شود و از این منظر دین با سرشت انسان یکجا بوده و مانند تمایل انسان به آب و غذا، و سایر تمایلات درونی جزء نیازمندی های حیاتی محسوب می شود.
به گفته او، دین در زندگی انسان یک امر عارضی نیست؛ بلکه یک امر تکوینی اجمالی، تشریعی و تفصیلی است.
وی با بیان اینکه دین حیات بشر است، افزود: قبل از ظهور اسلام بشر، مرده متحرک بود، به این معنی که فطرت شان مرده بود؛ اما با آمدن دین مقدس اسلام بشر مرده دوباره زنده شد و پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با تعلیمات آسمانی، بشر در حال سقوط را حیات دوباره بخشید.
او ادامه داد: تمام برنامه های انبیای الهی به منظور زنده و شکوفا کردن آن نیروی فطری و توحید درونی انسان ها بوده است.
از سوی دیگر، داکتر احمدی، رییس دانشگاه ابن سینا گفت: ما می توانیم با نگاه تحقیقی و پژوهشی به تفکر اسلامی، اساس دینداری را محکم بسازیم.
او گفت: نگاه تحقیقی به تفکرات دینی به خصوص در افغانستان علاوه بر اینکه سبب تقریب مذهب ها و مایه وحدت و همبستگی در جامعه می شود، تعصب و نفرت ها را کم می کند.
به گفته او، گسترش فرهنگ تحقیق به تفکر دینی و در کنار آن اصلاح حکومت‌ها سبب می شود که نگاه نفرت و تعصب از جامعه رخت ببندد.
قابل ذکر است که مهدوی مهر، مسوول نمایندگی جامعه المصطفی در مشهد مقدس، داکتر شفق خواتی، داکتر ذاکری معین پژوهشی جامعه المصطفی در افغانستان، از دیگر سخرانان این محفل بودند که بر احیا و گسترش تفکر دینی به خصوص در لایه های قشر جوان تاکید کردند.
داکتر شفق خواتی بر خلاف ادعای برخی از افراد که می گویند ارزش های دینی در جوامع اسلامی به خصوص در افغانستان کمرنگ شده است، گفت: هیچگاه ارزش های دینی کمرنگ نخواهد شد؛ بلکه با گذشت زمان پررنگ تر خواهد شد و قرآن به عنوان کتاب آسمانی همیشه در مسیر تاریخ خواهد درخشید.

۲۰
اردیبهشت ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

نامه‏ یک دانش‏‌آموز افغانی به خانواده‏‏ دانش‏‌آموزان شهید راهیان نور

من خاطرات سفر خود را به شلمچه برای شما و به خصوص به خانواده‏های داغدار این دانش‏آموزان عزیز می‏نویسم. شاید به جاهایی که ما رفتیم و دیدیم آنها هم رفته باشند و دیده باشند. شاید با خواندن این سفر نامه اندکی از غصه‏های خانواده همکلاسی‏های ما کم شود. چون ما همه در ایران اسلامی درس می‏خوانیم و کلاس دوم دبیرستان هستیم، افغانی و ایرانی نداریم و همه همکلاسی هستیم. امیدوارم چنین غم بزرگی در هیچ جای جهان پیش نیاید.

تریبون مستضعفین- جمعه گذشته ۲۶ دانش آموز دختر بروجنی که از اردوی راهیان نور باز می گشتند در اثر واژگونی اتوبوس فوت کردند. در همین زمینه یک دانش آموز دختر افغانی که در مدرسه شهید شهیدی باقرشهر مشغول به تحصیل است، در نامه ای که خطاب به خانواده های دانش آموزان درگذشته نوشته است خاطرات خود را از این سفر به یادماندنی برای آن‌ها باز گو کرده است. نامه این دختر دانش آموز که عاطفه رجایی نام دارد را در ادامه می خوانید:

افغانی و ایرانی نداریم و همه همکلاسی هستیم

سلام، من عاطفه رجایی از مهاجران افغانستان هستم، دانش‏آموز کلاس دوم دبیرستان شهید شهیدی باقر شهر، وقتی خبر شهادت ۲۶ تن از دانش‏آموزان را شنیدم، باور نکردم. چون یک هفته پیش من و همکلاسی‏های خوبم از طرف مدرسه به شلمچه رفته بودیم و حتما از آنجا هم گذشته بودیم. خبر بسیار تلخی بود. یک لحظه شور و شوق همکلاسی‏هایم در پایان سفر یادم آمد که با چه ذوقی می‏خواستند که خاطرات سفر شان را در برگشت به خانواده‏های‏شان بگویند. حالا هیچ کسی نیست که خاطرات آن ۲۶ فرشته را به خانواده‏های شان بگویند. حالا من خاطرات سفر خود را به شلمچه برای شما و به خصوص به خانواده‏های داغدار این دانش‏آموزان عزیز می‏نویسم. شاید به جاهایی که ما رفتیم و دیدیم آنها هم رفته باشند و دیده باشند. شاید با خواندن این سفر نامه اندکی از غصه‏های خانواده همکلاسی‏های ما کم شود. چون ما همه در ایران اسلامی درس می‏خوانیم و کلاس دوم دبیرستان هستیم، افغانی و ایرانی نداریم و همه همکلاسی هستیم. امیدوارم چنین غم بزرگی در هیچ جای جهان پیش نیاید.

روز دو شنبه ۱۷ مهرماه بود که خانم ناظم، وارد کلاس شد و گفت: ما می‏خواهیم بچه‏ها را به شلمچه ببریم. همه خوشحال شدیم. اما چند لحظه بعد خانم ناظم گفت: اما بچه‏های اتباع (مهاجرین) نمی‏توانند بروند. آن لحظه بسیار غمگین شدیم، اما دو روز مانده بود به سفر که باز هم خانم ناظم آمد و گفت: بچه‏ها یه خبر خوش، اتباع هم می‏توانند در این سفر معنوی شرکت کنند. همه خوشحال شدیم. من و همکلاسی‏های افغانی‏ام که ۱۰- ۱۲ نفر می‏شویم همه به جز دو نفر تصمیم گرفتیم که برویم.

آیا من هم شب آخر مثل آنها می‏شوم

صبح روز جمعه ۲۱ مهرماه ساعت ۶ بلند شدم و برای رفتن خود را آماده کردم. ساعت ۷ به کانون فاطمیه رفتم، قرار بود که همه بچه‏ها آنجا جمع شوند. جلو کانون حدودا ۱۰ تا اتوبوس پشت سر هم بودند که بعد از یک ساعت معطلی همه بچه‏ها سوار شدند و به راه افتادیم. ساعت ۱ ظهر به اراک رسیدیم، برای نماز و ناهار پیاده شدیم. بعد از انجام دادن کارهای مان دوباره با اتوبوس به طرف مناطق جنگی حرکت کردیم. ساعت ۸ یا ۹ شب بود که به اندیمشک، به پادگان شهید کلهر رسیدیم. در آنجا از پشت شیشه‏های اتوبوس، دختران دانش‏آموزانی را دیدم که روی خاک‏ها نشسته بودند و گریه می‏کردند. من که معنی گریه‏ی آنها را نمی‏فهمیدم، خندیدم و با خود گفتم من هم شب آخر مثل آنها می‏شوم. از اتوبوس پیاده شدیم و وسایل‌مان را در خوابگاه گذاشتیم و برای نماز خواندن و شام خوردن رفتیم. راستی قبل از شام، برای ما مراسم افتتاحیه اجرا کردند. در خوابگاه باید سر ساعت ۱۱ می‏خوابیدیم، تا ساعت ۴:۳۰ دقیقه صبح بیدار می‏شدیم. اما آن شب من و همکلاسی‏هایم تا ساعت ۲:۳۰ دقیقه بیدار ماندیم و حرف زدیم و تخمه شکستیم. تا این که مسئول خوابگاه آمد و ما را مجبور به خواب نمود. صبح شنبه ۲۲ مهر ماه همه در حیاط پادگان به صف شدیم و آقایی به اسم محمد احمدی نژاد، از مناطق جنگی برای مان حرف زد. ما، اول از همه جا به منطقه مقدس شرهانی قدم گذاشتیم. می‏گفتند که عملیات محرم در آن جا با رمز (یاعلی ابن ابیطالب) صورت گرفته و رزمندگان اسلام پیروز شدند. این منطقه حدودا ۱۰۰۰ هزار شهید داشته و پیکر ۷ شهید گمنامی که خانواده‏های شان همیشه در انتظار بودند و هستند، وجود داشت.

صدای گریه بچه‌ها رزمایش را زیباتر می‌کرد

از دشت عباس هم گذر کردیم و به منطقه عملیاتی فتح‏المبین رسیدبم. در فتح‏المبین هم شهیدان گمنام زیادی بود. بعد از نماز و ناهار و زیارت شهدای گمنام به طرف پادگان به راه افتادیم. اما این بار به اردوگاه شهید مسعودیان در اهواز رفتیم. به محل اسکان که برای ما مشخص شده بود رفتیم. با گذاشتن وسایل مان در ساعت ۷ شب دوباره همه به صف شدیم. در آنجا متوجه شدم که دانش آموزانی دیگری از شهرهای دیگر هم آمده اند. از آنجا با هدایت مسئولین همه با هم به تپه بزرگی رفتیم؛ آنجا رزمایش ۸ سال دفاع مقدس را برای ما اجرا کردند. برنامه‏های رزمایش خیلی طبیعی به نظر می‏رسید و صدای گریه دانش‏آموزان رزمایش‏ها را زیباتر می‏کرد. در رزمایش یک تانک و دو هواپیمای کوچک جنگی هم رد شدند. در یک طرف هواپیما بمباران می‏کردند و در طرف دیگر ما رودخانه‏ای بود که خیلی منظره را زیبا کرده بود.

به احترام شهدا پابرهنه راه می رفتیم

آن شب با خستگی و هیجان زود خوابیدیم و صبح یک شنبه ۲۳ مهر ماه به طرف شلمچه حرکت کردیم. وقتی به شلمچه رسیدیم، بعضی از دانش‏آموزان به احترام خون شهدای اسلام که با رمز یا زهرا در عملیات کربلای ۵ پیروز شده بودند، کفشهای خود را از پا در آوردند و با پای برهنه روی مناطق خاکی راه می‏رفتند. آنجا یک حاج آقای برای ما روضه خواند و بعد همه بر سر قبر ۴۷ شهید گمنامی که آنجا بودند رفتیم و وسایل جنگی آنها را مثل کلاه، لباسها و تفنگهایی که از جنگ باقی مانده بود را دیدیم. در آنجا یک آقای نقشه‏ای بزرگی را جلو ما گذاشت و از مناطق جنگی برای ما توضیح داد. بعد از آن من و دوستانم به احترام شهدا و امام حسین که فقط ۲ ساعت از کربلا فاصله داشتیم، زیارت عاشورا را با هم زمزمه کردیم و نثار روح آن عزیزان کردیم. وقتی به طرف هویزه حرکت کردیم، در راه از روی رود کارون و شهر شوش که قبر دانیال نبی در آنجا است، رد شدیم. وقتی وارد شهر خرمشهر شدیم، هنوز جای تیر اندازی‏ها روی بعضی از دیوارهای قدیمی ساختمانها مانده بود.

بچه ها مبلغ جریمه را به راننده اهدا کردند

در هویزه بر سر مزار بزرگوار شهید علم‏الهدا و چند شهید دیگر هم رفتیم. در هویزه بازارچه کوچکی بود که دانش‏آموزان از آنجا، برای خانواده‏های شان سوغاتی می‏خریدند. بعد از ظهر بود که دوباره به طرف پایگاه شهید کلهر رفتیم تا مراسم اختتامیه‏ای که برای ما در نظر گرفته بودند، اجرا کنند. راستی، در مسیر شلمچه به هویزه ماموران راهنمایی و رانندگی در یک جایی به دلیل نبستن کمربندها توسط دانش‏آموزان، راننده‏ی‌ما را جریمه کرد. بچه‏ها نیز به خاطر اشتباهی که کرده بودند، پول جریمه را که سی هزار تومان بود جمع کردند و به راننده اهدا کردند. در راه در سمت چپ ما دریاچه ماهی که حدود نیم متر عمق داشت را دیدیم، یا عمقش کم بود ولی خیلی بزرگ بود و وسیع دیده می‏شد. در سمت راست ما دریاچه‏ای دیگری بود که از وسط آن نیزارها روییده بود. خیلی زیبا دیده می‏شد.

خانواده‏هایی که برای پسر شهید و یا گمنام شان عروسی گرفته بودند

وقتی در پادگان رسیدیم مراسم اختتامیه شروع شد. برای ما فیلمهای مستندی که از خانواده‏های شهدا تهیه شده بود، نشان دادند. خانواده‏هایی که برای پسر شهید و یا گمنام شان عروسی گرفته بودند. آن وقت بود که معنای گریه‏ی دانش‏آموزانی را که در شب اول دیده بودم، فهمیدم. واقعا خیلی ناراحت کننده بود. بعد از تمام شدن مراسم بچه‏ها هنوز گریه می‏کردند. در طول سفر با این که ما را کنار رود کارون، طلائیه، فکه، زیارت دانیال نبی در شوش و از همه مهمتر به سجد جامع خرمشهر نبردند، من و بقیه بچه‏ها اعنراض کردیم و ناراحت شدیم. اما با تمام این‌‌ها تانک‌ها، سنگرها و مناطق مین گذاری شده را نیز دیدیم. تله‏های خورشیدی که رژیم بعثی عراق که در رودها پنهان می‏کردند هم دیدیم، خیلی سخت بود. اما با وجود این همه خیلی سفر خوب و معنوی بود. در برگشت یکشنبه شب به راه افتادیم و روز دوشنبه ۲۴ مهرماه ساعت ۸ صبح به خانه رسیدم.

برای شادی روح آن عزیزانی که به خانه نرسیدند و تسلی خاطر خانواده‏های شان صلوات.

۱۰
اردیبهشت ۱۳۹۳
نویسنده
دسته‌ها گزارش و تحلیل
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

«مارشال فهیم» مجاهد و سیاستمدار بزرگ ۴ دهه اخیر افغانستان بود

یکی از همرزمان «مارشال فهیم» ضمن تمجید از نقش و جایگاه سیاسی فهیم در چهار دهه اخیر افغانستان، درگذشت وی را ضایعه‌ای بزرگ برای جامعه سیاسی این کشور اعلام کرد.

خبرگزاری فارس: «مارشال فهیم» مجاهد و سیاستمدار بزرگ 4 دهه اخیر افغانستان بود

«صالح محمد ریگستانی» یکی از یاران و همرزمان مارشال محمد قسیم فهیم معاون ریاست جمهوری افغانستان که صبح امروز بر اثر ضایعه قلبی درگذشت، در گفت‎و‎گو با خبرگزاری فارس در کابل، اظهار داشت: مارشال فهیم، نقش مهمی در دوران جهاد علیه شوروی سابق و مقاومت مسلحانه در برابر طالبان ایفا کرد و در دوران پس از طالبان نیز یکی از شخصیت‎های تأثیرگذار و نقش‎آفرین افغانستان بود.

ریگستانی، نقش نظامی مارشال فهیم در دوران جهاد علیه شوروی سابق را پررنگ و اثرگذار توصیف کرد و اظهار داشت: مارشال فهیم، یکی از نخستین کسانی بود که در سال ۱۳۵۸ در کنار «احمدشاه مسعود» در جنگ علیه نظامیان شوروی سابق از دره «پنجشیر» شرکت کرد.

وی اضافه کرد: مارشال فهیم در دوران جهاد علیه نظامیان شوروی سابق، مسؤلیت‎های مهم نظامی را در مناطق شمال افغانستان و همچنین در جبهه‌های جنوب و جنوب‎غربی این کشور به عهده داشت.

به گفته ریگستانی، مارشال فهیم در انجام مسئولیت‎های نظامی در این جبهه‌ها از خود شایستگی و ابتکارات خاصی نشان داد و به همین جهت وی به عنوان یکی از استوانه‎های نیرومند، امید و انگیزه جنگی مجاهدان را تشکیل می‌داد.

ریگستانی اضافه کرد: مارشال فهیم پس از پیروزی مجاهدین، در سمت‎های مهم دولتی در دولت مجاهدین، چون وزارت امنیت افغانستان و فرماندهی جبهه کابل، با موفقیت کار کرد و کارنامه‎های درخشانی را از خود به یادگار گذاشت.

ریگستانی، مارشال فهیم را یکی از عناصر کلیدی در راستای درهم‎کوبیدن جبهه طالبان و مقاومت علیه آنان، برشمرد و اظهار داشت: فهیم در شکل‎دهی و شدت‎دهی مقاومت علیه نیروهای طالبان نقشی تعیین‎کننده داشت.

همرزم مارشال فهیم تصریح کرد: مارشال فهیم کسی بود که در شکل‎دهی ائتلاف متشکل از نیروهای مخالف طالبان، فعالیت‎های ارزنده‎ای را از خود نشان داد و توانست در ایجاد همسویی و هماهنگی میان نیروهای مخالف طالبان درخشش خاصی را از خود به یادگار بگذارد.

وی افزود: مارشال فهیم، پس از تشکیل جبهه متحد با هدف مقاومت در برابر طالبان، رهبری جبهه شمال را نیز به عهده گرفت.

ریگستانی در پایان تأکید کرد: لیاقت نظامی مارشال فهیم به حدی بود که پس از شهادت احمدشاه مسعود، فرماندهان نظامی وفادار به احمدشاه مسعود، همه به صورت هماهنگ و همصدا توافق کردند که مارشال فهیم جانشین وی شود.

۱۹
اسفند ۱۳۹۲
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

برنامه راز از شبکه چهار با موضوع مهاجران افغان در ایران

برنامه«راز» شب گذشته با موضوع«مهاجران افغان در ایران» و با بررسی فیلم«چند متر مکعب عشق» میزبان نوید محمودی تهیه کننده فیلم، محمدکاظم کاظمی شاعر، مهدی طوسی دبیر فرهنگی خبرگزاری تسنیم و حسین محمودیان مستندساز و نویسنده بود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در ابتدای این برنامه محمدکاظم کاظمی شاعر افغان درباره حضور افغان ها در ایران و نمود آن در رسانه‌های ایرانی گفت: واقعیت این است که با مهاجرت گسترده افغان‌ها به ایران در جریان جنگ‌های این کشور، افغان ها عملا در واقعیت اجتماعی بخشی از این جامعه ایران شدند؛ اما آنها در همه این سال‌ها نادیده گرفته شدند و بی‌توجهی به آنها کاملا مشهود است.

پرسش بزرگ همه این سالها: چرا مهاجرین افغان دیده نشدند؟

کاظمی افزود: درست است که این مهاجران از لحاظ قانونی همطراز با ایرانیان نیستند اما از لحاظ انسانی و فرهنگی و به ویژه از این جهت که خیلی‌ها از آن‌ها بخش اعظمی از عمر خود را در ایران گذراندند و حتی خیلی‌ از آنها متولد ایران هستند، بخشی از جامعه ایران به حساب می آیند. اما برای ما هم جای پرسش است که چرا انسان هایی که در سال‌ها در این اجتماع زندگی کردند، دیده نشدند و کمتر در مورد آنها صحبت شد و اساسا به مجرای رسانه ها نرسیدند.

نوید محمودی تهیه کننده«چند مترمکعب عشق»، فیلم تحسین شده جشنواره فجر امسال، دومین میهمان برنامه دیشب بود.محمودی صحبت‌هایش را این‌گونه شروع کرد: از زمانی که فیلم در جشنواره نمایش داده شد، من به طور دقیق به دنبال این بودم که ببینم در مطبوعات در خصوص فیلم چه اتفاقی می افتد. در خبرگزاری تسنیم تیتری از شما دیدم که گفته بودید:” «چند مترمکعب عشق» تلنگری به انقلاب است” .این تیتر خیلی برای من غیرمنتظره بود. واقعیت این است که گاهی شما در هنر اقدامی انجام می دهید که خودتان چنین برداشت‌هایی از آن نمی‌کنید، اما برداشت های متفاوت دیگران نسبت به آن، جذابیت بیشتری برایتان می آفریند.

طالب‌زاده در مورد شکل‌گیری ایده طرح «چند متر مکعب عشق» از محمودی پرسید و او پاسخ داد: سال ۸۳ در سفری که به افغانستان داشتیم درباره اتفاقی مشابه اتفاق پایان فیلم؛ چیزهایی شنیدم. با جمشید قصه را مطرح کردم. به نظر او هم ایده بی نظیری بود برای پایان یک فیلم. پایان فوق‌العاده‌ای برای یک فیلم بود و حالا ما پایان قصه را پیدا کرده بودیم و بعد دنباله ماجرا را گرفتیم. به طور طبیعی ایده رشد کرد و از ایده یک فیلم کوتاه به فیلم بلند رسیدیم و نهایتا از سال ۸۳ تا سال ۹۱ به یک قصه سینمایی بلند رسیدیم. جمشید معتقد بود که بهتر است قصه فیلم به جایی که از آنجا آمده است، وفادار باشد و بهترین اقدام این است که یکی از شخصیت های اصلی حتما افغان باشد. بعد از نمایش فیلم و خواندن واکنش‌های سایت مختلف به این مسأله رسیدم که این عزیزان به مسائلی اشاره کردند که شاید در لحظه نگارش فیلمنامه خودمان چندان به آن توجهی نداشتیم. تمام تلاش ما از لحظه شروع و پایان این بود که این عشق آن قدر زیبا نشان داده شود که بیننده ما تمام عوامل دیگر فیلم را دوست داشته باشد.

جشنوار‌ه‌های خارجی از ما روایت آدم‌های سرشکسته و منزوی می‌خواهند/ اگر کمی فیلم را تغییر می‌دادیم حالا جایزه جشنواره برلین را گرفته بود

محمودی یادآوری کرد: بخشی از جشنواره های خارجی معمولا محصولاتی از ما می خواهند که ما در آنها آدم های سرشکسته و منزوی باشیم و شاید به همین دلیل هم این جشنواره ها با ما برای تبادل این اثر به نتیجه‌ای نمی‌رسند. ما یک فیلم انسانی تولید کردیم و کافی بود این فیلم به سمت چپ یا راست متمایل شود تا جشنواره‌های خارجی حسابی تحویلش بگیرندما نمی‌خواستیم این کار را کنیم که اگر این طور بود، در همین جشنواره برلین هم جایزه می‌گرفت. هدفمان تولید یک فیلم انسانی بود که به این اشاره کند عشق در هرجا و زمانی اتفاق می افتد و این عشق در بستر یک اجتماع کوچک در ایران پدیدار شده است.

 مهاجرین افغان، پنجره و دریچه شناخت ایران و افغانستان را باز کردند

محمد کاظم کاظمی شاعر مهاجر افغان درباره چگونگی استفاده از ظرفیت به تصویرکشیدن افغان ها در ایران و نقاط ضعف و قوت آن طی این سال ها توضیح داد: با بازگشت به گذشته متوجه نقاط اشتراک خودمان مانند همزبانی و هم دینی می شویم. هیچ ملتی جز افغانستان با ایران تا این اندازه اشتراک ندارد. این یگانگی از سال های گذشته می توانست بیشتر شود و شرایط استراتژیک فرهنگی میان دو کشور هم زمینه آن را فراهم کرده بود. برای ما افغان ها آمدن به ایران باز شدن یک پنجره بود. این می توانست برای جامعه میزبان هم یک فرصت باشد تا پل پیوند بیشتری بین دو کشور باشد. بسیاری از مهاجران افغان که به ایران آمدند، جزو افرادی بودند که می توانستند از توانایی های علمی و کاری آنها استفاده شود. افغان ها در سازندگی ایران موثر بودند و مهمتر آنکه پنجره و دریچه شناخت میان ایران و افغانستان را باز می کردند.

مشکل اصلی رابطه ایرانی‌ها و افغان‌ها شناخت است/ اگر شناخت بیشتر بود روابط تسهیل می‌شد

این شاعر افغان افزود:مشکل بزرگ ما این است که نسبت به افغان ها نوعی نبود شناخت به چشم می خورد و اکثر مردم ایران از افغان ها اطلاعات اندکی دارند و از رنج افغانی ها در مهاجرت و حتی توانایی های آنان آگاه نیستند. اگر این اطلاعات نسبت به مهاجران بیشتر می شد، روابطمان تسهیل می شد. متأسفانه از بسیاری از فرصت‌ها برای ایجاد روابط بیشتر بهره برداری نشد.

 «چند متر مکعب عشق» نمایش واقعیت در واقعیت است

نوید محمودی در خصوص لوکیشن فیلم و چگونگی رسیدن به این مکان برای فیلمبرداری هم گفت: قصه اولیه فیلم اصلا قرار نبود در چنین لوکیشنی باشد بلکه این طور تعریف شده بود که در مساحتی ۳۰ هزارمتری که درون آن مملو از کانتینر باشد و آدم ها بتوانند در آنجا کار و استراحت کنند فیلم گرفته شود. ما بارها به شرکت های مختلف که در آنجا کانتینر بود، رفتیم اما متأسفانه برای یک کار دو ماهه ممانعت می کردند. همین طور که دنبال لوکیشن بودیم و نا امید شدیم، دستیار دوم کارگردان به ما تلفن زد و خبرداد که لوکیشن مورد نظرمان را پیدا کرده است. در آنجا کارگران افغان و لر و کرد با هم زندگی می کردند. با گروه صحنه و دکور به آنجا رفتیم و به المان های موجود در صحنه اضافه کردیم. اکثر افراد بعد از نمایش فیلم به واقعی بودن فضا اشاره می کنند. ما در واقعیت واقعیت را نشان دادیم و به همین دلیل موقعیت های فیلم از واقعیت دور نیست.

درصد کمی از فیلم‌هایی سینمایی و برنامه‌های صداوسیما نمایشی از مهاجرین افغان است/«چند متر مکعب عشق» نمایش ارزشمندی از واقعیت مردم مهاجر افغان 

محمدکاظم کاظمی شاعر افغان نیز بیان کرد: فیلم های اندکی درباره مهاجران افغان در ایران ساخته شده و در همان‌ها هم افغان‌ها از جنبه های مختلفی دیده نشده است. گفته می‌شود که حدود ۲ یا ۳ میلیون مهاجر داریم؛ آیا از هر ۱۰۰ فیلمی که ساخته می شود، یک الی دو حلقه آن به مهاجران اختصاص داده می شود؟… این محدود بودن نگاه به صداوسیما هم مربوط می شود و درصد کمی از برنامه های صداوسیما به واقعیت زندگی مهاجران می پردازد. هر فیلمی که درباره مهاجران افغان ساخته شده برای ما دلپذیر بوده و این را یک گام به پیش برای ایجاد شناخت بهتر دیده ایم. این فیلم بسیار ارزشمند بود چون گوشه ای از واقعیت زندگی مردم مهاجر افغان را نشان می داد. درستکاری مهاجران همواره اعتماد صاحبان کار را جلب می کند و در این فیلم هم این نشان داده شده است

بازتاب «چند متر مکعب عشق» می‌تواند ذهنیت منفی ایرانی‌ها نسبت به افغان‌ها را تلطیف کند

این شاعر افغان تأکید کرد: بازتاب این فیلم می تواند ذهنیت منفی مردم را نسبت به افغان ها از بین ببرد.همین که برای این فیلم من به این برنامه آمدم و خواستم از سختی‌ها و مشقت‌های افغان‌ها صحبت کنم، ارزش بسیاری دارد. ما آن قدر برای بیان نظراتمان مشکل داشتیم و هر فرصت را روزنه ای می بینیم تا رنج ها و شایستگی های مردم افغان بهتر دیده شود.

«چند متر مکعب عشق» مردم افغانستان را راضی خواهد کرد/فیلمسازان برای کسب اعتبار جشنواره‌های خارجی، مردم افغانستان را منفی نشان می‌دهند

کاظمی با اشاره به عکس العمل احتمالی مردم افغانستان نسبت به این فیلم خاطرنشان کرد: مردم افغانستان خوشبختانه به دلیل اینکه این فیلم خلاف مجموعه های تلویزیونی دیگر چهره مثبتی از مردم افغان نشان می دهد، واکنش خوبی دارند. گاهی برخی فیلمسازان برای به دست آوردن اعتبار در جشنواره های خارجی، چهره منفی از افغانستان نشان می دادند.

شایستگی مهاجران افغان، متخصصان و شاعران و کارشناسان افغان در رسانه‌های ایرانی دیده نشده است

کاظمی ادامه داد: اما بخش دیگری از واقعیت جامعه افغانستان همچنان مغفول مانده و آن وجه شایستگی مهاجران افغان است. متخصص و شاعر و دکتر و مهندس مهاجر افغان دیده نشده است. در این فیلم کارگردان در قسمت هایی سعی کرده بود این شایستگی را در صحنه پزشک افغان نشان دهد. این می تواند در آثار دیگر برجسته تر شود و به زوایای مختلف مهاجران افغان بپردازیم.

«تو از خودمانی…» چگونه حرف «چند متر مکعب عشق» شد؟

نوید محمودی تهیه کننده«چند متر مکعب عشق» در پاسخ به این پرسش که آیا موفق شدید به آنچه می خواستید، برسید یا نه،گفت: گاهی کاری انجام می دهید که درباره آن صحبت هایی بعد از دیده شدن گفته می شود که تازه متوجه چگونگی کارتان می شوید. من نقدی در تسنیم خواندم با همین عنوان «تو از خودمانی…» فصلی در فیلم هست که صابر می خواهد به جشن افغان ها می رود؛ در ابتدا برای رفتن خجالت دارد ؛ اما افغان‌ها به او می گویند:«بیا! تو از خودمانی.» این تکه از فیلم ، کاملا اتفاقی و در جریان ساخت فیلم درآمد؛ اما الان متوجه شدیم که چه خط محتوایی ارزشمندی را می‌گوید.

می‌خواستیم از نابازیگر ایرانی برای نقش دختر افغان استفاده کنیم، فهمیدیم مهاجرین چه قدر کلاس سینما و بازیگری در ایران دارند و ما نمی‌دانیم

یا در مورد بازیگر دختر افغان فیلم، ما ابتدا می‌خواستیم  از یک نابازیگر ایرانی استفاده کنیم که  آقای وحید نگاه به ما گفتند: ما کلاس های تئاتر خوبی برای مهاجرین افغان داریم و می توانیم بازیگران خوب افغان به شما معرفی کنیم. اول باور نمی‌کردیم ولی بعد رفتیم به محل تمرین‌های آنها و دیدیم که چه قدر افغان بااستعداد  برای سینما وجود دارد که کسی آنها را نمی‌بیند. انتخاب حسیبا ابراهیمی به عنوان کاندیدای سیمرغ افتخار بزرگی برای یک دختر ۱۸ ساله است و من مطمنئم که اگر بازی بی نظیر مریلا زارعی در«شیار ۱۴۳» نبود، ایشان جایزه می گرفت. شاید بسیاری از اتفاقات فیلم هم اصلا زمانی شروع شد که بازیگران افغان فیلم بخشی از واقعیت ها را برایمان شرح می داد و اتفاقات بهتری می افتاد.

این تهیه کننده افزود: ما در تولید فیلم با اتفاقات بسیاری روبرو بودیم و با گفتگو سعی کردیم وارد جزئی ترین مسائل فیلم شویم. بحث رویارویی با پلیس و نداشتن کارت مهاجرت به طور طبیعی دغدغه است. طبعا بحث مهاجرت در تمام دنیا یک مسأله است و اشتراکات بحث مهاجرت زیاد است. انقلاب اسلامی در ایران و دیدگاه های امام خمینی موضوعی شد که باعث جمع شدن مهاجران شد و به مرور هم باعث ایجاد تبعاتی شد که باید درک شود و در موردش حرف زده شود.

به مهاجرین متولد ایران هم اقامت نمی‌دهند

محمدکاظم کاظمی شاعر با اشاره به شناسنامه دار نبودن مهاجران افغان در ایران و مسائل و دغدغه های آنان عنوان کرد:جوانانی هستند که ریشه افغانی دارند اما لهجه ایرانی دارند و اصلا افغانستان را ندیدند و برایشان دشوار است که در افغانستان با تفاوت فرهنگ و معیشت ایرانی زندگی کنند.

رسانه‌های یک دلیل اصلی مشکلات مهاجرین/گاهی اوقات برخی رسانه‌ها مهاجرین افغان را مخل اجتماع معرفی کردند

یکی از دلایل تداوم این مشکلات مطرح نشدن آن میان رسانه هاست و گاهی هم برخی رسانه ها مهاجران را به عنوان افرادی که مخل اجتماع هستند،نگاه می کردند و باید کاری برای بازگشت آنان انجام دهند. به نظر می رسد این تصور وجود داشته که اگر زندگی برای مهاجر سخت باشد، دیگر در ایران نماند و کشورش برود. نسل جوانی از مهاجران افغان در اینجا به دنیا آمدند و نتوانستند برگردند و تنها مسأله ای که به وجود آمد این بود که این رنج تداوم پیدا کرد.به نظر می رسد که متولیان مهاجران افغانستان در این یکی دو سال به این نتیجه رسیدند که این رنج را برای مهاجران ساکن در کشور کمتر کنند. در زمینه تمدید مدارک روزنه هایی از تسهیلات دیده می شود که برای مهاجران خوشایند است. این تحولات در حال انجام است اما به نظر می رسد که کند بوده است.

مهدی طوسی دبیر فرهنگی خبرگزاری تسنیم نیز مهمان دیگر برنامه«راز» بود. طالب‌زاده در توضیح علت دعوت از مهدی طوسی گفت: خبرگزاری تسنیم در این یک سال و نیمی که فعالیت می‌کند تلاش ویژه‌ای در جهت انعکاس دردها و مسائل مهاجرین افغان داشته است. دوست دارم بحثمان را اینگونه شروع کنیم که چرا این رویه را برای خبرگزاری انتخاب کردید.

انقلاب ایران قرار بود یک آرمانشهر تاسیس کند، آرمانشهری که مرزها در آن اصالتی نداشته باشد/ طبق آرمان انقلاب، ایرانی و افغان هیچ تفاوتی ندارند

مهدی طوسی در ابتدای صحبت هایش گفت: برای اینکه پاسخی به این سوال دهیم که چرا ما این رویه را انتخاب کردیم باید مقدمه‌ای کوتاهی بگوییم. واقعیت این است که صحبت از فیلم«چند متر مکعب عشق» و تداوم صحبت درباره همسایگان مسلمان ایران، اساسا برگرفته از اصل دیدگاه انقلاب ما بود؛ از زمانی که انقلاب پیروز شد، از مدت ها قبل از آن  این دیدگاه در جهان بینی امام و انقلابیون ما وجود داشت که انقلاب ما قرار است یک اتوپیا و آرمان‌شهر تاسیس کند و با انقلابمان جامعه ای به جهان معرفی کنیم که اصالت آدم‌ها را کرامت انسانی آنها می‌سازد، جامعه‌ای که هیچ مرز جغرافیایی در آن اصالت ندارد. ما معتقدیم که تیری که امام خمینی در ابتدای انقلاب رها کردند، هنوز به زمین ننشسته است. این یک مسأله راهبردی و تمدنی است. با توجه به نظرات امام و رهبری مؤلفه کرامت انسانی اساسا در انقلاب ما اهمیت بسیاری برایمان دارد و بر همین اساس ما تفاوتی بین افغان و ایرانی قائل نیستیم.

رسانه‌های انقلابی نباید در مورد بی‌عدالتی‌ها در مورد مهاجرین افغان ساکت بنشینند

وی افزود: جمهوری اسلامی همیشه این ادعا را داشته که می خواهد یک جامعه انسانی دینی را محقق کند.جدا از دردهایی که در فیلم«چند مترمکعب عشق» گوشه هایی از آن دیده می شود، ایران در مقام مقایسه با دیگر کشورها توانسته تا حدودی به این هدف نائل شود. این گفتمان اسلام بود که باید برابری و برادری را سرلوحه کارمان قرار دهیم. اما فکر می‌کنیم کاستی‌هایی هم وجود دارد که اتفاقا رسانه‌های انقلابی نباید در مورد آنها ساکت بنشینند.

تصویر جامعه افغان‌ها در رسانه‌ها یک عنصر دست‌چندم شده/طراز ایده‌ال رفتار با افغان‌ها در دیدار سالانه رهبری با شاعران است

طوسی ادامه داد: رسانه برای تحقق این آرمان اهمیتی اساسی دارد. متأسفانه بسیاری از رسانه‌ها نه تنها به این قضیه کمک نکردند بلکه با بدرفتاری‌ها و کج‌فهمی‌ها تبدیل به سرعت گیرهایی شدند که تحقق آرمان را کُند کردند، ما از این رویه رسانه‌ها در مورد مهاجرین افغان به شدت ناراحت بودیم و فکر کردیم این روند باید تغییر کند. این‌ها همه در شرایطی است که ما این طراز ایده آل مواجهه با مهاجرین را در دیدار رهبری با شاعران مهاجران افغان می بینیم و هنرمندان سینمایی آنها هم در جشنواره های ما حضور دارند. تصویر جامعه افغان در رسانه به صورت یک عنصر دسته چندم بود و در صفحه حوادث روزنامه ها در نهایت بعضی مسائل منعکس می شد که در حق مهاجران افغان اجحاف می شد. نتیجه این شد که در باور جامعه بگنجد که امکان شوخی با افغان ها وجود دارد و این با باور اسلامی ما در تناقض بود.

ماجرای پارک صفه اصفهان؛سریال چهارخونه و پارچه نوشته تبعیض آمیز سر در یک مدرسه  برای کسی که پیام انقلاب و رویکرد رهبری را درک کرده دردآور است

دبیر فرهنگی تسنیم افزود: در مواردی دیگر یک مدیر دسته چندم بدسلیقگی به خرج می داد تا بازیچه ای برای رسانه های معاند شود. مثلا در روز ۱۳ فروردین در پارک اصفهان تابلویی نصب می شود که بابت حضور افغان ها در پارک هشدار می داد. گاهی هم سریالی ساخته می شود که کرامت افغان ها را با تقلید از یک لهجه زیر سؤال می برد. در مدرسه ای دیگر به تلخی با این مسأله مواجه می شویم که کودکان افغان را ثبت نام نمی کنند. این برای کسی که پیام انقلاب اسلامی و رویکرد رهبری را درک کرده است، درد آورست.

صبوری خانواده‌های افغان: ناملایمات و بی‌عدالتی‌ها را می‌بینند اما مهاجرت نمی‌کنند چون معتقدند ایران امن‌ترین نقطه زیست مسلمانی است

طوسی افزود: البته در این بین باید حتما از صبوری خانواده های مهاجران افغان هم صحبت کنیم. من به صورت مستقیم با چند تا از آنها مواجهه داشته‌ام که با وجود همه ناملایمتی‌ها و اذیت‌ها با وجود اینکه می توانند مهاجرت کنند به کشور دیگر نمی روند، چون معتقدند ایران امن ترین نقطه برای زیست مسلمانی است.

اگر انقلاب را جهانی ببینم جای سوالی برای پرداختن به مساله افغان‌ها در رسانه‌ها باقی نمی‌ماند

مهدی طوسی یادآور شد:معمولا رسانه هایی که از جنبه های منفی افغان ها صحبت می کنند، هیچ گاه از افرادی مانند محمد کاظم کاظمی به عنوان ادیب افغان یادی نمی کنند. نمونه مثبتی هم البته وجود داشت و در فرهنگستان زبان فارسی محمد کاظم کاظمی و پرفسور مولایی عضو فرهنگستان زبان فارسی شدند و در همان زمان رسانه هایی که پیوند ایران و افغان برایشان تهدید محسوب می‌شد؛ دعوای لهجه ها در افغانستان دنبال می کردند. فیلم«خاک و مرجان » یا همین فیلم نمونه گام های ابتدایی احترام به افغان هاست. اگر انقلاب را جهانی ببینیم، دیگر جای سؤالی برای نپرداختن به افغان ها باقی نمی‌ماند و اتفاقا این ادعا مطرح می‌شود که چرا این مساله تا به حال دیده نشده است.

دیدگاه تحقیرآمیز و بایکوت افغان‌ها بزرگترین تهدید برای کشور و منطقه است/ قنبرعلی تابش با کج‌سلیقگی یک مدیر میانی مجبور به بازگشت شد

طوسی با اشاره به نگریستن به  مؤلفه های انقلاب در خصوص مساله افغان ها تأکید کرد: این دیدگاه در راستای رسیدن به همان آرمان شهر است. طرح این مسأله در رسانه ملی به نسبت رسانه های دیگر که در حال بایکوت شدن است، ارزش دارد.این نشان از شهامت رسانه جمهوری اسلامی است که مطالبه از خود را در اصلی‌ترین رسانه‌اش دنبال می‌کند. دیدگاه تحقیرآمیز و بایکوت افغان‌ها  بزرگترین تهدید امنیت ملی و بالاتر از آن امنیت منطقه‌ای ایران و انقلاب اسلامی در جهان است و این نگاه که پرداختن به افغان‌ها و قومیت‌ها یک تهدید امنیتی است خودش بزرگترین تهدید امنیتی است. ما شاعر بزرگی به نام قنبرعلی تابش داشتیم که در محضر رهبر در حمایت از مسلمانان میانمار شعر می خواند اما متأسفانه با توجه به اینکه با هزینه کارگری برادرانش خرج تحصیل‌اش در مقطع دکترا را پرداخت می‌کرد در مقطعی از زمان با کج سلیقگی یک مدیر میانی محروم از ادامه تحصیل و مجبور به بازگشت شد که البته در اعتراض به این مسأله ۵۰ نفر از بزرگان افغان که از موقعیت های خوبی برخوردارند، نامه ای به رئیس جمهور برای پیگیری این مسأله نوشتند.امیدواریم این مساله موردتوجه رئیس‌جمهور قرار بگیرد و برای بهبود این وضعیت تمهیداتی قائل شوند.

بیش از ۲۰۰۰ شهید مهاجر افغان در جریان دفاع مقدس، ۱۰ شهید مهاجر دفاع از حرم؛ کسی آنها را نمی‌بیند

وی افزود:خبرگزاری ما همچنان این پیام را دنبال می کند که انقلاب ما جهانی است و امکان جهانی شدن آن با ابزار فرهنگی وجود دارد و این به شرطی است که رسانه آن را درک کند. اگر ما نمونه‌هایی از علاقه ملت افغان را به جامعه ایرانی معرفی کنیم، ملتمان دلباخته آنها می شود. بیش از دو هزار شهید افغان وارد دفاع مقدس شدند و چون جبهه مقابل را جبهه کفر می دیدند، آمدند و در حمایت از ایران اسلامی شهید شدند.همین امسال شهدای افغانی در قم داشتیم که در ایران با سختی تحصیل می‌کردند و وقتی جنگ در سوریه را دیدند، داوطلبانه راهی آنجا شدند و از حرم حضرت زینب(س) دفاع کردند و شهید شدند.آن ور هم بیکار ننشسته‌اند، همین اتفاق را یک رسانه‌ ضدایرانی بهانه می‌کند و با ژست حمایت از افغان‌ها می‌نویسد ایران، افغان ها را برای رفتن به سوریه اجیر می‌کند و بزرگترین بی‌احترامی را نسبت به افغان‌ها انجام می دهد. ما اعتقاد جدی داریم که هر کار رسانه‌ای که در مورد افغان‌ها انجام می‌دهیم باید حتما مراقب باشیم که شرافت افغان را نباید به بازی گرفت. این همان مسأله ای است که فیلم«چند متر مکعب عشق» و شعر آقای کاظمی مقابل آن ایستاد، این‌که کرامت و عزت افغان را نباید به بازی گرفت.

مهاجریان افغان پیام‌رسان انقلاب ایران می‌شدند؛ اگر دیده می‌شدند و به آنها توجه می‌شد

محمد کاظم کاظمی گفت:کشور افغانستان از دیرباز چهارراه برخورد تمدن ها و محل عبور اسکندر و چنگیز بوده است. در بسیاری از موارد با آموختن فنون مختلف، این مهاجران در زمان های گذشته به کشور باز می گشتند و این روند همچنان تداوم داشته است. اما معمولا افرادی که به ایران آمده بودند، نتوانستند به موقعیت والای اجتماعی دست پیدا کنند و دردناکتر این بود که این مهاجران گاهی ناراضی باز می گشتند. از نظر استراتژی جهانی این شیوه برخورد با مهاجرانی که می توانستند پیام رسان انقلاب باشند، واقعا درست نبود.

حسین محمودیان مستندساز و نویسنده  هم میهمان دیگر برنامه بود. محمودیان دو مجموعه مستند در مورد مهاجرین افغان ساخته بود. دو مستندی که هیچ‌گاه شانس پخش از تلویزیون ایران را پیدا نکرد. محمودیان گفت:‌هنوز خودم هم نمی‌دانم چرا این دو مستند پخش نشده است.مستند اول در مورد مصائب و مشکلات زندگی خاص مهاجرین افغان در ایران بود که با همکاری خود نویسندگان و فیلمسازان افغان ساخته شد. اما ظاهرا تلخی آن به حدی بود که دوستان نتوانستند تحمل کنند و از ما خواستند مستند دیگری بسازیم و بیشتر روی نقاط قوت تاکید کنیم.

محمودیان اضافه داد: برای ساخت مجموعه دوم، از ما دعوت کردند تا به همراه فیلمسازان افغان برویم و از تعامل بیشتر افغان ها و نقاط قوت آنها صحبت کنیم. یکی از فیلم های موفق و سازنده هم مربوط به زندگی آقای کاظمی به عنوان شاعر بود. ما ۱۰ قسمت برنامه درباره موفقیت های مهاجران افغان مثل هنرمندان، شاعران و پزشکان مقیم ایران ساختیم اما متأسفانه مجموعه دوم هم از سال ۸۱ با اینکه تحویل آرشیو شده است، تاکنون پخش نشده است و دلیل آن را هم متوجه نشدیم و حتی با وجود پیگیری ها به نتیجه ای نرسیدیم و ظاهرا این ماجرا همچنان ادامه دار است. اینکه قرار نیست مهاجرین افغان دیده شوند.

عکس از: فرزاد صابر

منبع: تسنیم نیوز

۰۴
اسفند ۱۳۹۲
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

چگونه یک سرباز شوروی عضوی از مجاهدین افغان شد+عکس

«خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ» یکی از نظامیان بازمانده ارتش شوروی سابق در افغانستان است که در سرنوشت جالب خود پس از مسلمان شدن به صفوف مجاهدین پیوست و با نیروهای شوروی جنگید.

خبرگزاری فارس: چگونه یک سرباز شوروی عضوی از مجاهدین افغان شد+عکس

به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در هرات، در شمال شهر هرات ساختمانی به نام موزه جهاد وجود دارد.

در این موزه یکی از بازماندگان ارتش شوروی به عنوان کارمند ارشد مشغول به کار است، فردی که با پوشش و گویش محلی کمتر کسی متوجه می‌شود که وی یک نظامی ارتش سرخ شوروی است.

این نظامی سابق ارتش سرخ شوروی در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری فارس در هرات خود را «خاکیموف باخرتدین شاراپوویچ» معرفی کرد و گفت: پدر و مادر وی اوکراینی بوده و پیش از گرایش به اسلام یک مسیحی کاتولیک بوده است.

به گفته وی، پدر و مادرش از نظامیان سابق ارتش شوروی بوده و به همین دلیل وی در جوانی در سال ۱۳۶۲ به عنوان داوطلب به ارتش شوروی پیوسته به افغانستان اعزام می‌شود و به عنوان توپچی در فرودگاه نظامی «شیندند» در نبرد علیه مجاهدین افغان شرکت می‌کند.

این نظامی ارتش شوروی اظهار داشت: هنگام جنگ با مجاهدین از ناحیه سر زخمی شدم و مدت ۳ ماه کامل در بستر بیماری افتادم و مردم محلی منطقه شیندند از من مراقبت می‌کردند.

وی در ادامه تصریح کرد: در این مدت آنان(مردم محلی) تنها مرا از مشروبات الکلی باز می‌داشتند و دلیلشان هم این بود که آنان مسلمان هستند و نوشیدن شراب در اسلام حرام است تا آن که نخوردن شراب برایم عادت شد و کم‌کم بهبود یافتم.

این نظامی بازمانده ارتش شوروی گفت: ابتدا زبان فارسی نمی‌فهمیدم و تصورم این بود که حتماً به جرم کشتن مجاهدین در جنگ قصاص و اعدام خواهم شد اما تصورم اشتباه بود.

وی گفت که برخورد انسان‌دوستانه مجاهدین در دروان اسارت باعث شد تا دین اسلام را با رضایت قلبی بپذیرد.

این نظامی سابق ارتش سرخ شوروی گفت: پس از مسلمان شدن نام «شیخ عبدالله» را برای خود انتخاب کرده و همرزم مجاهدین شده و علیه نیروهای شوروی تا زمان خروج این نیروها از افغانستان جنگیده است.

شیخ عبدالله گفت: مردم محلی پس از مسلمان شدن وی و خروج نیروهای شوروی از افغانستان یک خانم افغان را به همسری وی درآوردند و همه هزینه‌های مراسم عروسی‌اش را نیز پرداخت کردند.

وی افزود: سخت‌ترین شرایط زندگی‌اش در زمان حاکمیت طالبان بوده و بارها در زمان حکومت طالبان دستگیر شده و پس از مدتی دوباره آزاد شده اما هرگز قصد ترک افغانستان را نکرده است و در آن زمان در منطقه «زیرکوه» از توابع شیندند در ۱۶۰ کیلومتری غرب شهر هرات زندگی کرده است.

به گفته وی بارها نماینده روسیه در افغانستان و اعضای خانواده‌اش در روسیه از وی خواسته‌اند که به روسیه باز گردد اما وی با پی‌پردن حقانیت اسلام و درک انسانیت و ساده‌زیستی مردم افغانستان هرگز نخواسته که به کشورش بازگردد.

این نظامی سابق ارتش روسیه که ‌هم ‌اکنون ۵۶ سال سن دارد و از محبوبیت خاصی در بین دوستان و آشنایان افغان خود برخوردار است اظهار داشت: با گذشت ۲۸ سال، از همزیستی با افغان‌ها خاطرات خوشی دارد و تا زنده است در هرات خواهد ماند و پس از مرگ هم در همین شهر دفن خواهد شد.

بر اساس گزارش کمیته جستجوی سربازان مفقود شده اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان، غیر از شیخ عبدالله، ۲ سرباز دیگر این کشور در ولایت «غور» و «نیمروز» زندگی می‌کنند و برخی دیگر هم پس از شناسایی در ولایت‌های «پنجشیر»، «تخار»، «بدخشان» و دیگر ولایت‌های شمالی و جنوبی افغانستان به روسیه بازگشته‌اند و تعدادی هم همانند شیخ عبدلله بازگشت را نپذیرفته و زندگی در افغانستان را ترجیح داده‌اند.

۲۶
بهمن ۱۳۹۲
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

ماندلا! جادهٔ ابریشم آزادی ملت من از کدام کوچهٔ بلخ آغاز می‌شود؟

http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim//Uploaded/Image/13920306091826853584963.jpg

قنبرعلی تابش شاعر مهاجر افغان در ایران‌،‌ اخیراً‌ شعری برای ماندلا سروده است و در آن ضمن اشاره به تلاش‌های ماندلا در آفریقا به سال‌های مقاومت مردم سرزمین افغانستان اشاره می‌کند و مقاومت را وجه مشترک افغانستان و آفریقای جنوبی می‌داند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم،‌ قنبرعلی تابش از شاعران مهاجر افغان در ایران که تاکنون مجموعه شعرهایی هم‌چون «دل خونین انار»،‌ «دورتر از چشم اقیانوس» و …را منتشر کرده است،‌ اخیرا‌ شعری در وصف «نلسون ماندلا»  پدر آفریقای جنوبی و رهبر جنبش ضد آپارتاید سروده است.

تابش انگیزه خود از سرودن این شعر را ادای دین به نلسون ماندلا می‌داند و می‌گوید: ای کاش افغانستان نیز مردی مانند ماندلا داشت تا سرنوشت این کشور را تغییر می‌داد،‌ ماندلا از بسیاری جهات انسان بی نظیر و نمونه‌ای بود و بخش بخش زندگی وی باید برای مردم سرزمین افغانستان الگو باشد.

وی در این شعر،‌ که آن را به «نلسون ماندلا، و همه  شهیدان راه آزادی وطنش» تقدیم کرده است،‌ ضمن اینکه نگاهی دارد به تلاش ماندلا در آفریقای جنوبی برای مبارزه با آپارتاید،‌ به سال‌ها مقاومت مردم سرزمین خود،‌  شهدای مقاومت افغانستان و مبارزات گسترده در این کشور نیز اشاره می‌کند و از ماندلا راز موفقیتش را می‌پرسد.

این شعر به شرح ذیل است:‌

ماندلا!

آرام بخواب!

تو اسطوره‌ این عصر بی اساطیری

تو آزادی را آزاد کردی

پیش از تو آزادی اسیر افسانه‌های یونان بود

پیش از تو گنجشک پرشکسته‌­­ی آزادی

در دستان کودکانِ مو طلایی لندن و پاریس بود

تو بودی که بال زدی

اگر من آزاد نباشم

آزادی جشن تولدش را در زندان خواهد گرفت

ماندلا آرام بخواب!

تو خواب را به چشمان سیاهان بازگرداندی

تو, سیاه کردی روی تاریخی را که جز سپیدی,

رنگی را نمی‌نوشت

در این زندان, تنها کاتب, هم قلمت بود

که چراغش را چنین بر افروخت:

گوهر مردان بزرگ، چون لعل بدخشان

تنها در ظلمتِ سیاه سنگ‌ها، درخشان  خواهد شد

اگر تاریکی دهمزنگ نبود

قصایدی کدام ستاره ای از بلخ

شب دیجور وطن را  درخشان می کرد

چهره آفریقا دیگر سیاه نیست

آفریقایی که قلبی چون ماندلا را در سینه داشته باشد

سپیدترین قارهٔ جهان است

تا آفریقا, آفریقا است

چشمان ماندلا, خواهد درخشید

و  تا چشمان ماندلا بدرخشد

آزادی, در چهار قاره جهان, نفس خواهد کشید

****

ماندلا!

آرام بخسپ!

آسمانِ خونین آزادی, سپید تر از  بال‌های تو، پرنده‌ای را ندیده است

چنین که سپید می زنی, تو دیگر یک فرشته‌ای, در آسمان آزادی!

آفریقا!

آفریقا!

وای اگر چشمانِ ماندلا به دست مافیا بیافتند!

***

تو رو سپیدترین انسان عصر مایی, ماندلا!

من اما هنوز, سیاه مانده‌ام

من از قتل سیاوش

من از قیامِ سیاه جامگان

من از سرخ قله‌های ارزگان

من از هفت و هشت ثور

من از «کَندی پشت» و افشار

من حتی از همین چاه و همین دلو

سیاه‌پوش مانده‌ام

چگونه  سیاه پوش نباشم؟

که گرگ پیر, سال‌ها پیش

” الگگ و بلگگم را” را به دندان کشید

و انتظار دارد برای زنده ماندن “جلگکم”

باید روزِ هفت بار, دندان‌هایش را ببوسم

****

ماندلا!

من هنوز هم, از آب‌های جهان جنازه تحویل می‌گیرم

دیروز, من جنازه‌های برادرانم را قطعه‌قطعه از زندان “پل‌چرخی” تحویل گرفتم

من هنوز چشم براه سرِ‌خونینِ پدرم

که شاید همین لحظه

از کربلا… علمدار رود…  تل زینبیه… سواحل یونان…

ناگهان, چون میوهٔ رسیده, بر دامنم بغلتانند

****

ماندلا!

دوستم، محمد شبی که کودک بود،

«خاد» پدرش را چشم بسته، از خانه­ ربود

او اکنون, هر شب وب گردی می‌کند,

تا شاید عضو کدام سازمانی,

عکس و نشانی, از پدر زنده‌بگورش, افشا کرده باشد.

***

ماندلا!

پدر را که اسیر کردند

قاتلان, پیش از آن که جنازه‌اش را …

عکس‌های یادگاریشان ‌ را, برایم فرستادند

عکس‌های که در آن گوشِ پدر را کشیده بودند

عکس‌های که در آن, دست و پایش را به زنجیر بسته بودند

اما چشم‌هایش هنوز درخشان بود

چشم‌هایش هنوز, سرشار از برق حماسه های چهل دختران بود

دشمن, فقط دست و پایش را در زنجیر پیچیده بود,

اما پدر, با آن چشمان سبز شمالی

در یک نگاه, تمام اسطوره های بلخ بامی

و سوران پشت در پشت کیانی را , ورق زد

و به من, الهام بخشید که

فرق شیرین بیستون و شیرین  ورزگان بدانم

سنگ را هر کسی بر فرق تواند زد

عاشق, شیرین ورزگان بود که فرق را بر سنگ زد

عاشقِ شیرین آن است که خود تیشه بر فرق زند, نه فرهاد

پدر با آخرین نگاه سبزخونالودش فریاد می­زد

دخترانم!

من تنها کابل سیاه را  دیدم

کابل خونین را

کابل گرسنه را

اگر شما کابل سبز را دیدید

اگر شما در این شهر دیگر جنگ را مشاهده نکردید

با شادمانی، آن را فراموش کنید

تفنگ را فراموش کنید

انتقام را نیز

اما گیسوانِ سرخِ بنفشه های پاکدمن افشار را هرگز

دخترانم!

چهل دختران را به خاطر بسپارید

چهل دختران را  همیشه به خاطر بسپارید

چهل دختران را در خیابان های برچی و افشار

زنده نگاه…

همین جا بود که او چشمان سبز شمالی‌اش را فروبست

***

حیف شد رفتی ماندلا!

من و تو شباهت‌های زیادی باهم داشتیم

من هم قاتلِ پدر را برادر خطاب می‌کنم

اما او, هنوز اعتراف نمی‌کند که قتلِ پدر یک جنایت بوده است

تو بیست و هفت سال

میله‌های زندان را به روزنه‌های زندگی, گره زدی

من اما بیست و هفت سال فقط, نگاه کردم

که آوارگی چگونه خوره هایش را رها کرده است تا چشمانم را بجوند

چشمانی که هنوز می‌خواهند

در حفره‌های جسدم , زنده بمانند

از این جنس نبودند خوره های که صادق هدایت را  می­خورد

این خوره­ها، هرگز نگذاشته است، کسی زنده بگورشدنش را بنویسد

*****

ماندلا!

ماندلا! هردم شهیدی, از این بد تر !

که هر شب خواب می‌بینم

قایق سرخی که غروب,خواهرِجوانم را به سمت استرالیا برده است

صبحدم به شکل تابوتی سپید,

بر شانه‌های امواج, تشییع می‌شود

و من به قدر یک «پولک ماهی» حتی,

به دنبال جنازهٔ خواهرم, نمی‌توانم بروم

ماندلا!

من بچه که بودم از سیاهی می‌ترسیدم

من هنوز هم از سیاهی می‌ترسم

من از آب شدن برف‌ها,

از آمدن بهار

از خیمه

از کوچ …

من این روزها, حتی از سایه‌ام می‌ترسم

راست می‌گویند:

«نکند این سایه, از خودم نباشد؟!»

****

ماندلا!

در دایکندی تنگدست‌ترین, مادرم,

هنوز، زمستان را خشم خدا می‌ پندارد

و صبح, ناگهان, چشم می‌گشاید که

خدای مهربان, قریه را کفن‌پوش کرده است

و درختانِ ناامید, سر بر شانهٔ هم

همهمهِِ تابوت شدن دارند

پدر و مادرم بودند, این شهمامه و صلصال, ماندلا!

از بس, سنگ بر شکم بستند, سنگ شدند

از بس, در برف کوچ‌ها, برهنه ماندند, یخ زدند

تو باز هم نیامدی

و آپارتاید این بار, به جرم برهنگی و گرسنگی, تیربارانشان کردند

آپارتاید یک چشم داشت, ماندلا!

چشمِ دومِ آپارتاید, همین خبرچین­هایند که

هردو, سالیان درازی از آن رنج برده‌ایم

***

ماندلا!

تو با چه دانشی از دانشگاه، دست کشیدی که من نمیتوانم؟!

خالق را ببین ماندلا!

نه از دانشگاه، که از سرش، دست برداشت

تا دار آزادی، سربلند ترین درخت، در امتداد افقهای جهان باقی بماند

دریغا که ما قدر این پربار ترین درخت خویش را نشناختیم

هر کدام مان با تیشه و تبری بر شاخ و تنه­اش افتادیم

تا یک شب، هیزمِ تنور و ذغالِ منقل مان باشد

ماندلا! خالق اهل تجدید فراش نبود

اینان که از خون بیوه زنان و آب و نان یتیمان،

هر روز چنین عاشقانه،

تجدید فراش می­کنند

هیچ نسبتی، با خالق ندارند،

اگرچه خویش را رهبر خلق  بدانند

ماندلا!

خالق در اندیشه ایجاد کاخ سبز و شهرک نیلوفری،

در دامن آسمایی، هم نبود

او تنها در آرزوی لب نانی بود

که باید، برابرانه

در دستان چهار خواهر پشتون، هزاره، تاجیک و ازبکش قرار داشته باشد

****

ماندلا!

من از هرچه یونیفرم بیزارم

نازی ها که بر وجدان های خویش رژه می رفتند

یونیفرم به تن داشتند

ارتش سرخ، که کشورم را اشغال کرد، یونیفرم  به تن داشت

سربازان عبدالرحمان نیز که به سمت چهل دختران می دویدند

یونیفرم به تن داشتند.

طالبان نیز یونیفرم سفید افغانی به تن داشتند

که از تاک های پروان و شمالی تل خاکستر به جا گذاشتند

****

ماندلا!

من مدرسه خودگردانی را دیده ام که لباس فرم نداشت

و آرزو کردم، کاش تمام کشورم، مانند آن مدرسه، خود گردان می بود

با گلهای سرخ و زرد و سپید و رنگ رنگ خراسانی اش.

****

ماندلا!

تو زنده ای

تو آفریقا را از “ایدز” نجات خواهی داد

اما مردمِ سیاه زمینِ من,

هنوز، در رسانه‌های جهان,

مناسب‌ترین, سوژه‌های فقر و تجاوز و خشخاشند

****

ماندلا!

می ترسم بعد از تو  به نام آزادی، ایدز را هم,

به سرزمین من بیاورند

****

ماندلا!

ماندلا!

ماندلا!

من نه ریس جمهوم و نه نخست‌وزیر

که بتوانم در تشییع جنازه‌ات

عکس یادگاری بگیرم

اگر همین گونه, خود را در چهلمین روز مرثیه‌هایم,

بر سر خاکت برسانم

به من خواهی آموخت,

با ابلقِ کدام اسب

پرچمِ چرمینِ کشورم را,

از شهرِ کدام غلغله

از کدام بازار آهنگران

به البرز کوه، به دستانِ فرخنده­ی فریدون ، برسانم؟

****

ماندلا!

جادهٔ ابریشمِ آزادیِ ملتِ من, کجا است؟

و از کدام کوچهٔ بلخ, آغاز می‌شود؟

از خراباتِ کدام کابل؟

۰۷
دی ۱۳۹۲
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

تحکیم روابط با ایران به نفع افغانستان است

http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/06/21/13910621000379_PhotoA.jpg

کارشناس امور سیاسی افغان سفر حامد کرزی به ایران را در راستای تحکیم مناسبات برادرانه ۲ کشور مفید خوانده و گفت که افغانستان باید روابط خود را با ایران تعمیق ببخشد.

ادامه متن…

۱۸
آذر ۱۳۹۲
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

حامد کرزی: حفظ استقلال افغانستان در رأس اهداف برهان‌الدین ربانی بود

http://www.iran-afghanistan.ir/project/upload/slide/e7226236753fe724912d8b437adbd28d_6b02478dc9ecd77217754bfd9d28dff8_rabbani-final.jpg

حامد کرزی در مراسم گرامی‌داشت دومین سالگرد شهادت استاد ربانی با اشاره به اهداف والای شهید صلح افغانستان گفت: استقلال در رأس اهداف شهید ربانی قرار داشت و وی برای رسیدن به آن تلاش و جهاد کرد.
به گزارش فارس، حامد کرزی در مراسم بزرگداشت استاد ربانی در کابل با اشاره به تلاش‌های این شهید برجسته برای حفظ استقلال افغانستان، ثبات و حس دفاع از ارزش‌های ملی و دینی این کشور را از آرمان‌های شهدای افغانستان برشمرد.

به نقل از شبکه تلویزیونی «نور» افغانستان، رئیس جمهور افغانستان در بخش دیگری از سخنان خود تأکید کرد که هدف استاد ربانی صلح بود و خدمت و ارج‌گذاری به وی رسیدن به هدف اوست.

وی افزود: هدف دیگر استاد شهید، ثبات و ترقی بود که هم اکنون ما راه را پیموده و به زودی به آن هدف خواهیم رسید اما باید برای حفظ آن نیز کوشید و آمادگی داشت.

کرزی در ادامه تصریح کرد که احساس نبودن استاد ربانی شدیداً احساس می‌شود؛ او صلح می‌خواست و افغانستان با ثبات را آرزو می‌کرد، ما باید ادامه دهنده راه استاد باشیم زیرا او افغانستان را سربلند می‌خواست.

رئیس جمهور افغانستان با اشاره به گزارش اخیر هلند در خصوص انتشار لیست نام پنج هزار شهید دوران جهاد و مقاومت افغانستان گفت: اخیراً دولت هلند لیستی از شهدای دوران جهاد را ارائه کرده که نزدیک به پنج هزار شهید می‌رسد در حالی که شهدای ما بسیار زیاد است.

وی افزود: ما آنها را فراموش نمی‌کنیم و کوشش می‌کنیم تا کشور خود را آباد نماییم چرا که هدف همه شهدای ما همین بوده است.

در مراسمی که پیش از ظهر امروز به مناسبت گرامی‌داشت دومین سالگرد شهادت استاد ربانی در کابل برگزار شد، رئیس جمهور افغانستان، معاونان وی، شخصیت‌های جهادی، اعضای کابینه، نمایندگان مجلس، مسئولان برخی نهادها و جمع کثیری از شهروندان افغانستان حضور داشتند.

استاد برهان‌الدین ربانی که پس از شهادت به شهید صلح افغانستان معروف شد، ۲۹ شهریورماه سال ۱۳۹۰ بر اثر انفجاری انتحاری در حالی که با فردی که خود را نماینده طالبان برای مصالحه معرفی کرده بود مشغول مذاکره بود،در منزل شخصی خود در کابل به شهادت رسید.

۳۰
شهریور ۱۳۹۲
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها