طنین سرودهای ملی ایران و افغانستان در افطار وحدت در شیراز

نواختن سرودهای ملی جمهوری اسلامی ایران و افغانستان سرآغاز ضیافت افطار وحدت با حضور دانش آموزان ایرانی و افغان در حال تحصیل در شیراز بود.
به گزارش شامگاه یکشنبه ایرنا، در این آیین که به طور همزمان در دبیرستان پسرانه نمازی و دبیرستان دخترانه ناظمیه در مجاورت آثار تاریخی زندیه در شیراز برگزار شد، افزون بر یک هزار دانش آموز ایرانی و افغانی که در سال تحصیلی در کنار یکدیگر درس می خوانند با همدیگر افطار کردند.

دانش آموزان افغان حاضر در این مراسم به نمایندگی از ۲۲ هزار دانش آموز افغان در حال تحصیل در مدارس استان فارس در این آیین گردهم آمده بودند.

مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری فارس در سخنانی در این آیین با اشاره به سوابق تمدنی و فرهنگی مردم ایران و افغانستان، این دو ملت را از نظر هویت، فرهنگ و تاریخ دو ملت جدایی ناپذیر خواند.

سیدعلاءالدین کراماتی اظهار کرد: مردم ایران و افغانستان در کنار هم هستند و امروز نیز ما خوشحال هستیم که در کنار دانش آموزان افغان هستیم.

مشاور استاندار فارس در ادامه خطاب به دانش آموزان افغان گفت: افغانستان چشم انتظار شما است و نباید منتظر باشید که دیگر کشورها کشور شما را آباد کنند بلکه باید شما به دنبال آبادانی کشور خود باشید.

کراماتی با اشاره به تلاش های دشمنان برای از بین بردن اعتقادات و باورهای اسلامی، خطر جهل و نادانی در میان ملت های مسلمان را یادآور شد و از دانش آموزان خواست با علم آموزی به مقابله با جهل و حرکات نابخردانه در جهان اسلام بروند.

در ادامه این آیین، کارشناس ارشد کمیساریای سازمان ملل متحد در امور پناهندگان باری دیگر به نمایندگی از سازمان ملل متحد از میهمان نوازی ملت ایران از اتباع خارجی قدردانی کرد و گفت: میهمان نوازی ملت ایران از اتباع خارجی در مقایسه با سایر کشورها کم نظیر است.

منصور مرتضی پور افزود: دولت جمهوری اسلامی ایران افزون بر سه دهه خدمات بزرگی به جامعه پناهندگان ارایه کرده است که شایسته قدردانی است.

این آیین را اداره کل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری فارس، کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان و اداره کل آموزش و پرورش فارس برگزار کردند.

۰۶
مرداد ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

شعار مرگ بر اسرائیل در سراسر افغانستان طنین انداز شد

مردم نقاط مختلف افغانستان ضمن محکومیت اقدامات رژیم صهیونیستی و گرامیداشت روز جهانی قدس انزجار خود را از جنایات این رژیم ابراز داشتند.

به گزارش خبرگزاری مهر، آسوشیتد پرس از راهپیمایی مردم ولایت بلخ و شهر مزارشریف افغانستان در آخرین روز جمعه ماه مبارک رمضان و روز جهانی قدس در اعتراض به اقدامات وحشیانه رژیم صهیونیستی به مردم بی‌ دفاع غزه خبر داد.

مردم ولایت بلخ افغانستان با سر دادن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و آتش زدن پرچم رژیم صهیونیستی بر لزوم احقاق حقوق از دست رفته ملت مظلوم فلسطین و پایان یافتن جنگ در غزه تاکید کردند.

مردم کابل نیز پس از ادای نماز جمعه به خیابانهای پایتخت آمده و ضمن محکوم کردن حملات رژیم صهیونیستی به مردم بی‌ دفاع غزه، شعار مرگ بر اسرائیل، اعراب بیدار شوید و مرگ بر آمریکا، زنده باد فلسطین، زنده باد اسلام، زنده باد وحدت اسلامی را سر دادند.

تظاهرات کنندگان در کابل ضمن آتش زدن پرچم رژیم صیهونیستی حمایت خود را از مردم بی دفاع فلسطین اعلام کرده و خواستار واکنش جامعه جهانی به کشتار مردم نوار غزه شدند.

تظاهرات کنندگان کشورهای عربستان سعودی و مصر را مسئول قربانی شدن کودکان، زنان و غیرنظامیان بی‎گناه فلسطین برشمرده و تاکید کردند درگیریها در کشورهای اسلامی ناشی از توطئه کشورهای غیراسلامی بوده است.

رئیس شورای اخوت اسلامی افغانستان نیز خواستار اجتناب افغان ها از خرید و فروش کالاهای رژیم صهیونیستی و حامیان آن‎ها شد.

مردم شهر هرات افغانستان نیز روز گذشته با حمل پلاکاردهایی که روی آن شعار مرگ بر اسرائیل نوشته شده بود و تصاویری که نمایانگر جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه بود، پرچم رژیم صهیونیستی را آتش زدند.

تظاهرات کنندگان با بیان اینکه حمایت‎ استکبار جهانی از حملات رژیم صهیونیستی باعث انجام اقدامات وحشیانه از سوی رژیم صهیونیستی شده است، روز جهانی قدس را فرصت خوبی برای افشای چهره‎ های مدافعان دروغین حقوق بشر خواندند.

۰۴
مرداد ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

شورای علمای شیعه افغانستان جنایات رژیم صهیونیستی را در غزه محکوم کرد

شورای علمای شیعه افغانستان حملات هوایی، دریایی و زمینی نظامیان رژیم صهیونیستی به مناطق مسکونی غزه را در ۱۹ روز گذشته که بر اثر آن بیش از ۸۰۰ تن از زنان، کودکان و مردم مظلوم فلسطین به شهادت رسیده اند و حدود ۵هزار تن از آنان نیز زخمی شدند، به شدت محکوم کرد.

 

به گزارش خبرگزاری رسا، شورای علمای شیعه افغانستان روز جمعه در بیانیه ای با محکوم کردن تداوم حملات رژیم اشغالگر اسرائیل به غزه و کشتار مردم بی دفاع و روزه دار فلسطین، تاکید کرد: رژیم اشغالگر و جنایتکار اسرائیل با حمله های اخیر به مردم مسلمان، مظلوم و روزه دار فلسطین، بار دیگر ماهیت ضد بشری خود را نشان داد.

شورای علمای شیعه افغانستان در این بیانیه تاکید کرد: یقینا حملاتی با چنین جرات و جسارت بدون حمایت حامیان شناخته شده غربی اسرائیل نمی تواند صورت بپذیرد.

در این بیانیه آمده است: به رغم چنین فاجعه بشری و آشکار بودن جنایات جنگی، مراجع مدعی حمایت از حقوق بشر، طوری که شایسته است موضع بازدارنده ندارند.

شورای علمای شیعه افغانستان از اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد خواست هر چه سریعتر به وظایف قانونی خود در رابطه با قطع حملات اسرائیل و رفع محاصره نوار غزه اقدام کند، که در غیر این صورت یکبار دیگر اعتبار این سازمان در اذهان عمومی ملل جهان زیر سوال خواهد رفت.

شورای علمای شیعه افغانستان در این بیانیه، مجامع انسان دوستانه منطقه ای و بین المللی را فرا خواند هر چه زودتر برای رفع محاصره باریکه غزه و رساندن کمک های بهداشتی، پزشکی و سایر موارد انسان دوستانه به این منطقه، اقدام کنند.

این شورا با تقدیر از آن عده سران کشورهای اسلامی که در برابر جنایات اسراییل مواضع روشن و قاطع گرفتند، از سایر سران کشورهای اسلامی نیز خواست بیش از این به سکوتشان ادامه ندهند و به وظایف اسلامی و انسانی خود در برابر جنایات ضد بشری اسرائیل عمل کنند.

۰۴
مرداد ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

برای آقای ایرانی که به نجات برادر افغانش شتافت

خبرگزاری تسنیم: سوگواری دو ملت برای دو انسان در صفحات شبکه‌های اجتماعی. دیروز یک ایرانی به نجات برادر افغان‌اش که در حال غرق شدن بود، شتافت. درست‌تر بگوییم، یک ملت دیشب برای دو نفر سوگواری کردند. شاید هم یک نفر.

این خبر از دیروز در رسانه‌های جمعی و فضای مجازی منتشر شده است:

سخنگوی سازمان آتش نشانی تهران گفت: یک مهندس ایرانی که برای نجات یک کارگرجوان افغانی، وارد استخر بزرگ پرورش ماهی در منطقه احمدآباد مستوفی شده بود، جان خود را از دست داد.

جلال ملکی در گفتگو با خبرگزاری مهر اظهار داشت: پس از درخواست کمک نیروی آتش نشانی احمد آباد مستوفی از سازمان آتش نشانی تهران ۱۲۵ و اعلام غرق شدن دو نفر در یک استخر پرورش ماهی، با هماهنگی ستاد فرماندهی این سازمان به رغم این که این منطقه خارج از محدوده ی عملیاتی سازمان آتش نشانی تهران است، بلافاصله گروه امداد و نجات ۷ و همچنین گروه نجات ویژه غواصی این سازمان به طور همزمان در ساعت ۱۷ و ۵ دقیقه روز چهارشنبه راهی محل حادثه درمنطقه احمد آباد مستوفی شدند.

ملکی ادامه داد: محل حادثه یک شرکت پرورش ماهی بود که در محوطه آن استخر بزرگ ماهی به وسعت ۸۰۰ مترمربع و به عمق یک تا ۴ مترقرار داشت. بر اساس اظهار شاهدین، یکی از کارگران که پسری ۱۸ ساله و افغان بود در میان آب های استخر پرورش ماهی درحال غرق شدن بود که یکی از مهندسین این شرکت پرورش ماهی برای نجات وی وارد استخر شد؛ اما متاسفانه هر دو غرق شدند.

سخنگوی سازمان آتش نشانی تهران تصریح کرد: گروه غواصی سازمان آتش نشانی به محض رسیدن به محل، بلافاصله با ابزارآلات مخصوص به اعماق استخر رفته واجساد بی جان مهندس فداکارو نیز کارگرجوان را از عمق آب استخر بیرون کشیدند. عوامل اورژانس حاضر در محل پس از معاینه این دو، مرگ آنان را به علت خفگی درآب تایید کردند.

***

«جانِ ایران، جانِ افغانستان» دیروز با یک غافلگیری ویژه مواجه شد. قرار نبود امروز متنی از پرونده منتشر شود، اما در میان همه هیاهوهای جدید جدایی این دو ملت از یکدیگر و در میان همه دلخوری‌ها و بدکرداری‌ها، دیروز دوباره یک اتفاق جالب‌توجه، تمرکز افکار عمومی را به سمت ماجرای تاریخی یکی بودن «ما»، «ایرانی‌ها» و «افغان‌ها» برد. یک ایرانی جانش را برای نجات یک افغان از دست داد و سند دیگری برای همه حرف‌های این پرونده. برای اینکه دوباره نشانمان دهند که با وجود همه ناملایمتی‌ها، همه دلخوری‌ها و همه بی‌حوصله‌گی‌ها ، وقتش که بشود هنوز هم برای ایرانی‌ها، ایرانی و افغان ندارد…

این البته چیز عجیبی نیست. در نسخه عالی‌تر و بزرگ‌ترش ایرانی‌هایی بلند شدند و به افغانستان رفتند و در جنگ این کشور جنگیدند و شهید شدند و افغانستانی‌هایی در جنگ ایران و عراق آمدند و شهید شدند. آن ملت جوانمردان و این ملت جوانمردان…این داستان پر فراز و نشیبی است. داستان ایرانی‌ها و افغان‌ها و ماجرا همچنان ادامه دارد.

اتفاق آقای مهندس ایرانی از دیشب با واکنش مثبتی در صفحات شبکه‌های اجتماعی مواجه شده است. به سبب این ماجرای تلخ و غمبار از دست رفتن دو هم‌وطن، دو ملت برای دو نفر دیشب سوگواری کردند.

نمی‌توانیم از این بگذریم که در این ماجرای تلخ و غمبار و در عین حال غرور‌آفرین هم دوباره سوگیری رسانه‌های ایرانی قابل مشاهده است. تیتر زده‌اند “نجات جان یک مهندس ایرانی به خاطر یک افغانی” و هنوز نمی‌دانند که… رهایشان کنیم که این‌ها هستند و  آن آقای ایرانی هم هست…نفرین به هر که خواسته از هم جدایمان…

۱۵
تیر ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

روایت امیرخانی از مساله «مهاجرین افغان»: دیگر وقت نگرانی است

خبرگزاری تسنیم:روزگاری رضا امیرخانی در جایی نوشت: داستایوسکی در جایی گفته بود ما همه از زیر شنل گوگول به در آمدیم. همین را محمود دولت‌آبادی در شکلی دیگر گفته بود که ما همه در تاریک‌خانه هدایت ظاهر شدیم. و بگذار من این‌گونه بگویم که ما همه فرزندان زن زیادی جلالیم، جلالی که به ما آموخت روش روشنفکر ایرانی بودن را … .

فرزند زن زیادی جلال حالا نویسنده مشهور و موفقی در ادبیات داستانی ایران است.تیراژ و استقبال عمومی از کتاب‌هایش قابل مقایسه با معمول کتاب‌های ادبیات داستانی در ایران نیست، اما این فقط بخش کوچکی از ماجراست. رضا امیرخانیِ نویسنده، در تمام این سال‌ها علاوه بر اهمیت تاثیرگذار بودن بر ادبیات ایرانی، شاید ناخواسته، به اهمیتی فرامتنی برای همه ما دست یافته است. نه در پستوهای تنگ و تاریک و غرغرانگیز جدااندیشی و نه در دایره بسته قرائت رسمی و تبلیغاتی از داشته‌های تلف‌شده وطنی، امیرخانی پر است از ایده برای مفهوم هنوز قلب واقعیت‌نشده‌ای به نام «ایران» و همین است که امیرخانی را بزرگ کرده است و ما را همچنان به او و شنیدن حرفش امیدوار. هر کتابی که منتشر می‌کند منتظریم که او را در یکی از قالب‌های طبقه‌بندی شده آدم‌ها در همه این سالها بگنجانیم و هنوز او برنده است، هر چه‌قدر هم گرفتار سوءبرداشت‌ها و سوءتفاهم‌های معمول جامعه و این دقیقا همانی است که امیرخانی را به یک نمونه ویژه در میان همه هم‌نسلان کمی ناامیدش تبدیل می‌کند.این آدم ایده‌دار روزگار ایده‌های حرام‌شده.این آدم امیدوار روزگار ناامیدی.

مجموعه‌ای از همه کتاب‌ها، یادداشت‌ها و سخنرانی‌های او را در تمام این سال‌ها،همه حرف‌های همه این سالهای خود ماست، اما همه آغشته به چیزی به نام «ایده» یاطرحی برای «حرکت»؛… روزگاری آرمان،روزگاری عشق، روزگاری آمریکا، روزگاری مصائب نفت، روزگاری رهبری، روزگاری افغانستان، روزگاری سوریه و… و همه روزگاران جوانمردی، که بارها نوشت که “جوان‌مرد مردمی هستند مردم این دیار “.

او ۳ سال پیش «جانستان، کابلستان» را منتشر کرد. روایتی از سفرش به افغانستان، اما در سطرسطر آن هشداری به نادیده‌گرفتن و معوج نگاه کردن به آدم‌هایی که برای ما حتی اهمیت مستشرقانه آن طرف دنیا را هم نداشتند.روایتی آغشته به شماتت ناجوانمردی‌ها در حق آن «جوان‌مرد مردمان»

***

امیرخانی در بخشی از «جانستان کابلستان» نوشته بود که «گاهی اوقات، کرامت انسانی افغانی را با یک کاغذ و یک مهر، سنجیده‌ایم و فقدان کاغذ و مهر را فقدان کرامت دانسته‌ایم!» چندی پیش شوکت‌علی محمدی، نویسنده و ادیب افغانستانی ساکن ایران گفته بود که رضا امیرخانی‌ها سفیران واقعی انقلاب ایران در افغانستان هستند. نیازی به گفتن شوکت‌علی هم نیست. ماجرا واضح است… و فاصله این نگاه امیرخانی تا نگاه معمول دستگاه دیپلماسی ایرانی به مساله مهاجران افغان از آن هم واضح‌تر.

«به ایران که رفتی٬ از جاده‌ی اسلام قلعه می روید دیگر٬ در مشهد امام رضا٬ من را٬ سید یاسین را به اسم دعا کن… به من ویزا نمی‌دهد کنسول‌گری… پول زیاد می خواهند… هرچه می گویم برای زیارت باور نمی کنند…آرام می شوم و به کنسول‌گری فکر نمی‌کنم»… ما هم باید به کنسولگری فکر نکنیم؟ هنوز چه قدر راه داریم…

***

دومین شماره از  پرونده «جان ایران، جان افغانستان» به گفتگو با رضا امیرخانی نویسنده مشهور ادبیات معاصر اختصاص دارد. این شماره از پرونده منتشر می‌شود به یاد قهار عاصی شاعر مرحوم افغانستانی. عاصی شاعر بزرگی بود، مثل خیلی از هم‌وطنانش به ایران مهاجرت کرد، اما مدت کوتاهی پس از اقامت عاصی در مشهد، به او اجازه ماندن ندادند و شاعر آواره افغان، نومیدانه روانه کشور شد، در حالی که این بیت حافظ را به دوستش فرهاد دریا (آواز خوان افغان) نوشته بود: “غم غریبی و غربت چو برنمی‌تابم‌ / به شهر خود روم و شهریار خود باشم‌”. عاصی چندی بعد بر اثر یک حمله خمپاره‌ای از سوی طالبان کشته شد.

**

تسنیم: آقای امیرخانی، حالا دیگر برای ما واضح و بدیهی است که انقلابی که آدمی به نام خمینی در کشوری به نام ایران به راه انداخت، در مرزهای سرزمینی کشور ما محدود نماند. با وجود همه ممانعت‌ها و گیرودارهای «سیستم اداری» بزرگِ بی‌آرمانِ همه این سالها.  همه‌مان داستان‌‌ها و واقعیت‌هایی شنیده‌ایم از نفوذ فرهنگی ایران و انقلاب در چهارگوشه دنیا. از کودکان آفریقایی که نام خمینی بر آنها نهاده شده است تا شهید ژاپنی جنگ ایران و عراق. اما ظاهرا امروز در سی‌وپنج سالگی انقلاب ایران، دیگر همه واقعیت این نیست، این دایره نفوذی که امام و انقلاب و ایران، سی‌و‌پنج سال پیش به دست آورد ظاهرا یک به یک در حال از دست رفتن است. نمی‌خواهیم بدبینانه به ماجرا نگاه کنیم اما اخباری که این روزها از مناطقی که سالیان سال زیر نفوذ سنتی ایران بوده است، به گوش می‌رسد، اخبار امیدوارکننده‌ای نیست. چه اتفاقی در حال افتادن است آقای امیرخانی؟ واقعا باید نگران باشیم؟

این قصه، قصه پردرد و غم‌انگیزی است. شاید کسی نداند، در کشور ترکمنستان روستایی وجود دارد به نام «هاشمی رفسنجانی». حدود بیست سال پیش، صفرمراد نیازوف به ایران می‌آید و به آقای هاشمی که آن موقع رئیس‌جمهور ایران است، می‌گوید ما می‌خواهیم مستقل شویم، اما می‌ترسیم، می‌دانیم که روس‌ها ما را تحریم می‌کنند و ما از گرسنگی می‌میریم. آقای هاشمی به او فقط یک حرف می‌زند، می‌گوید تو استقلالت را اعلام کن گندمت با من. او اعلام استقلال می‌کند، روسیه هم تحریم می‌کند و قحطی که شروع می‌شود ایران مرز را بر می‌دارد و همه سیلوهای مشهد خالی می‌شود و می‌رود سمت ترکمنستان. کار که تمام می‌شود آقای نیازوف می‌گوید در این شرایط ما رسم داریم که خیابانی، میدانی، و خلاصه یک جای عمومی را به اسم شما می‌کنیم، اما این بار خیابان و میدان کم است، ما فقط یک روستای شیعه‌نشین داریم و این روستا را به نام شما نامگذاری می‌کنیم. این روستا امروز هم با همان اسم وجود دارد. در زمان دولت قبل من به آنجا رفتم، رایزن فرهنگی ما در ترکمنستان از وجود این روستا اطلاع داشت، اما کار‌شناس رایزنی اطلاع نداشت. به او که گفتم؛ تعجب کرد و گفت عجب این آقایان تا اینجا هم آمده‌اند!  یعنی یک افتخار ملی را با یک دعوای سیاسی اشتباه گرفته بود.

این نگرانی‌ای که می‌گویید به‌جاست و ما واقعا در حال از دست دادن حوزه‌های نفوذمان هستیم و این روند متاسفانه در حال سرعت گرفتن است.

در تاجیکستان همه کارهای زیربنایی توسط ایران صورت گرفته، اما این درک و فهم وجود نداشته است که هر جا کار زیربنایی و عمرانی شد یک مدرسه هم کنارش زده شود، یک مهد کودک هم تاسیس کنند. امروز جاده سازی ترکمنستان به دست ترکیه افتاده، هر جا که ساخت جاده تمام می‌شود، مقر استراحت کارگر‌ها به مدرسه تبدیل می‌‌شود و ترکیه از هر جا که می‌رود یک مدرسه هم باقی می‌گذارد و این یعنی تداوم نفوذ. تبدیل نفوذ کارهای زیربنایی به نفوذ فرهنگی.

یک دیپلمات پرسابقه ایرانی، داستان جالبی تعریف می‌کرد. می‌گفت من چند سال بعد از انقلاب به عنوان اولین دیپلمات ایران اسلامی، به دیدن یکی از شیوخ رفتم. نشستیم در قصر ایشان، رو به خلیج فارس و شیخ بی‌مقدمه گفت: من از شما ایرانی‌ها، بدبخت‌تر و بی‌عرضه‌تر ندیده‌ام، این بچه‌ها را می‌بینی در ساحل بازی می‌کنند؟ این‌ها نوه‌های من هستند و مادر این‌ها، یعنی دختر شیخ در زمان انقلاب اسلامی ۱۷ ساله بود. دختر من در کاخ رسمی من، شب‌ها که اخبار تظاهرات ایرانی‌ها پخش می‌شد می‌رفت رو به خلیج فارس، رو به ایران می‌ایستاد و به فارسی می‌گفت مرگ بر شاه. شما چه کردید که ما بعد از انقلاب با شما این‌قدر بد شدیم؟ ما حوزه‌هایی این‌چنینی داشتیم و از دست دادیم.

تسنیم: و ظاهرا در مورد لوکیشن ویژه‌ای به نام «افغانستان» دیگر ماجرا به شدت واضح شده است و دیگر جایی برای پنهان شدن زیر کارتابل‌های مدیریتی ندارد.

در مورد قصه افغانستان که دیگر ماجرا وحشتناک است. امروز در تمام شمال افغانستان مهدکودک‌های ترکیه وجود دارد، مزار شریف تماما در قرق ترکهاست. ما چه کاره‌ایم؟ نگاه می‌کنیم.من چند سال پیش به افغانستان رفتم، مواجهه اول خیلی از آنها با ما یکسان بود، به محض اینکه می‌فهمیدند ایرانی هستی، اول رو ترش می‌کردند؛ روی خوش نشان نمی‌دادند و خلاصه خودشان را کمی می‌گرفتند. اما بعد که مهمانشان می‌شدی، بعد که یک مقدار آن یخ اولیه می‌شکست، آنچنان با تو گرم می‌گرفتند که خیال می‌کردی داخل ایرانی. اولش نارضایتی‌ست. طبیعی هم هست. خیلی از آنها را ما به شیوه تحقیرآمیزی از کشور بیرون کردیم. این دیگر تعارف‌بردار نیست، ما ایرانی‌ها با افغان‌ها خوب رفتار نکردیم. اما این ریشه‌ها آنچنان در ما و آنها پاگرفته است که سریع جذب همدیگر می‌شویم.

با وجود همه بلاهایی که سرشان آوردیم، افغانستانی‌ها واقعا با ما بد نیستند

خیلی برای من جالب بود. به بازدید یک بنای تاریخی در افغانستان رفته بودیم. نگهبان آنجا دم در ایستاده بود و تا ما را دید آمد، گفت ایرانی هستید؟ بروید بیرون؛ شما دختر من را در ایران بیچاره کردید، بروید نمی‌خواهم نگاهتان کنم. ما هم سریع جمع کردیم؛ آمدیم بیرون. داشتیم دور و اطراف آن بنا می‌گشتیم که دیدیم آمده است و اطرافمان می‌پلکد. چیزی نگفتیم تا بالاخره خودش طاقت نیاورد و آمد گفت: چایی می‌خورید؟ ما هم از خدا خواسته، مهمانش شدیم و نشستیم به گفتگو، ته دلش از ایرانی‌ها دلخور بود، اما نمی‌توانست پنهان کند که چه‌قدر ایران را دوست دارد. مساله‌اش این بود که بابا شما خیلی خوب هستید و ما هم که این‌قدر به شما نزدیک… ولی آخر چرا با افغان‌ها اینطور‌ تا می‌کنید؟ واقعا مساله داشت و نمی‌توانست هضم کند که ایرانی‌ها اینجور با او رفتار کرده‌اند… خلاصه همانی که اول کار ما را بیرون کرده بود آخر سر مکان‌هایی که اجازه بازدید عمومی نداشت را هم به ما نشان داد. فضا این است. با وجود همه بلاهایی که سرشان آوردیم، آنها واقعا با ما بد نیستند. در صورت عمومی ممکن است بعضی‌ها خودشان را ضد ایران جلوه بدهند، اما در محافل خصوصی کاملا بر عکس است.به آنها نزدیک که بشوی کاملا برعکس است.

برای افغان‌ها آمدن به ایران از رفتن به اروپا بسیار مهم‌تر است. این چیزی است که من با چشم خودم دیدم. فضای فرهنگی ایران برای آن‌ها درخشان و الگوست. فضای فرهنگی ما را درک می‌کنند. جمهوری اسلامی برای آنها الگوست، این ظرفیت بزرگی است اما ما نمی‌توانیم از این قابلیت استفاده کنیم.

تسنیم: چند ماه پیش یک گروه مستندساز ایرانی بلند می‌شود می‌رود پاکستان، به دنبال پیدا کردن یک شهید پاکستانی جنگ ایران و عراق، با این هدف که نشان دهند که آرمان انقلاب خمینی محدود به ملیت و پاسپورت و شناسنامه نبود، اتفاقا متوجه می‌شوند که برادر این شهید، کارمند سفارت ایران است و چه‌قدر خوشحال می‌شوند که سوژه را پیدا کرده‌اند. اما اتفاقات بعدی به همین سرعتی که من می‌گویم اتفاق می‌افتد. سفیر ایران در آنجا کارمندش را منع می‌کند از هر گونه گفتگو با آنها. راه‌های ارتباطی این گروه مستندساز را می‌بندد و آنها به  ایران برمی‌گردند، دست خالی. فقط با این استدلال که قبلش باید با من هماهنگ می‌کردید. این ظاهرا اتفاق عجیب و جدیدی هم نیست. در افغانستان هم که دیگر تا دلتان بخواهد از این موارد داریم و «جانستان، کابلستان» که دیگر خودش سند است. ما ظاهرا در جایی گیر کرده‌ایم که همان جا قرار بوده است ما را جلو ببرد. دستگاه عظیم دیپلماسی.

ما سی سال فرصت داشتیم این کار را در افغانستان انجام بدهیم. همه آماده بودند که سفیر فرهنگی ما باشند، خیلی‌ها هم شدند. در افغانستان هنوز ایران محبوب است، در خیلی از جاها که ما نفوذ فرهنگی داریم همین است و  اگر گرفتاری‌ای هم هست به سفارتخانه‌های باز می‌گردد.

رایزن فرهنگی که از سفارت جدا شد، اول بدبختی ما بود

یکی از ایرادات مهم ما در مساله کار بین‌الملی این است که در دوره‌ای رایزنی فرهنگی ما از سفارت‌‌مان جدا شد. رایزن فرهنگی که از سفارت جدا شد، اول بدبختی ما بود. این یعنی اینکه کار فرهنگی از کار سفارت‌خانه جدا شد. سفیر دیگر رایزن را تحویل نگرفت و ویزا ابزار قدرتی برای آقای سفیر شد و پدر همه را با آن در‌آورد. رایزن فرهنگی کنفرانس می‌گذارد، اما نمی‌تواند چهره‌ها را به ایران بیاورد، در کشور محل ماموریت همایش می‌گذارد، اما آدم از ایران نمی‌تواند ببرد. ما باید تمام انرژی‌مان را جمع کنیم و کاری کنیم که نهایتا رایزن فرهنگی ایران هم بتواند ویزا بدهد. از دور به نظر نمی‌رسد، اما همین واقعا گام بزرگی است.

تسنیم: و البته که ماجرا وقتی به داخل مرزهای سرزمینی ایران برمی‌گردیم بدتر هم می‌شود. «جان ایران، جان افغانستان» پرونده جدید تسنیم در مورد همین ماجراهاست. اینکه ما با مهاجرین افغان در تمام این سال‌ها چه کردیم. حتما ماجرای قهار عاصی را شنیده‌اید. شاعر معروف افغانستانی که در ایران ساکن بود و کارت اقامتش را تمدید نکردند و با دلشکستگی به افغانستان در حال جنگ برگشت و آنجا به دست طالبان کشته شد. سرمایه بزرگی که به همین راحتی از دست رفت. آقای امیرخانی دوست داریم ادامه گفتگو را با همین ماجراها دنبال کنیم. ما هنوز بعد از سی و پنج سال از وقوع انقلاب درگیر ماجراهای اقامت و تابعیت هستیم و ظاهرا درگیر گره کوری شده‌ایم که قرار هم نیست باز شود. همین چند ماه پیش ما قنبرعلی تابش را هم از دست دادیم و این نگرانی همچنان جاری است، ما چند وقت پیش تلاش رسانه‌ای ویژه‌ای شروع کردیم برای اینکه چیزی به نام «اعطای حق شهروندی به نخبگان مهاجر افغانستان» را جا بیندازیم. اینکه شرایطی ایجاد شود که برای برخی از مهاجرین افغان حق ویژه‌ای قائل شود تا اقامت آنها تسهیل شود.

من فکر می‌کنم اولین کاری که در این حوزه باید انجام شود تفکیک تابعیت و اقامت است.  قوانین تابعیت ایران یکی از متحجرانه‌ترین قوانین است. این قوانین تقریبا از زمان پهلوی اول ثابت مانده و هیچ قانون تابعیتی در دوران جمهوری اسلامی تغییر نکرده است. به نظر من فعلا روی قوانین تابعیتی کاری نمی‌شود انجام داد، چون مسیری طولانی برای عوض شدن دارد. اما روی قوانین اقامتی چون در اختیار وزارت خارجه و وزارت کشور هست بیشتر می‌شود کار کرد. این طرحی که شما در تسنیم پیگری می‌کنید، این که ما به گروهی از نخبگان مهاجر تابعیت فرهنگی بدهیم، اتفاق خیلی خوبی است که در سراسر دنیا هم رایج است.

رفتن به سمت گرفتن ویزا یا اقامت فرهنگی برای نخبگان مهاجر افغان بهترین کاری است که می‌شود انجام داد

اما باید دقت کنید که اقامت و تابعیت خیلی با یکدیگر متفاوت است، اقامت ورود و خروج شما به کشور مقصد را تسهیل می‌کند، اما تابعیت یعنی اینکه شما بروید و به پرچم آن کشور سوگند بخورید و شهروند آن کشور شوید. در جمهوری اسلامی قانون تابعیتی خاصی وجود ندارد و ما باید روی اقامت کار کنیم. کشورهایی مثل ایالات متحده که دوست دارند مهاجر پذیر باشند شرایط اقامتی را تسهیل می‌کنند اما در عین حال قواعدی می‌گذارند که ماندن یک مهاجر به نفعشان باشد. ما چون از ابتدا تغییری در قانون تابعیت و اقامت نداشتیم، برای ورود به ایران بسیار سخت گیری می‌کنیم، قوانین ویزا، اقامت وحتی سفر به ایران طوری است که انگار قرار است اساسا کسی وارد نشود. این مخالف گردشگری است، مخالف اشاعه فرهنگ جمهوری اسلامی است و هزار ضرر دیگر دارد و اگر قرار باشد چیزی تغییر کند همین قوانین است. به همین علت من فکر می‌کنم در حال حاضر رفتن به سمت گرفتن ویزا یا اقامت فرهنگی برای نخبگان مهاجر افغان بهترین کاری است که می‌شود انجام داد.

 جانبازان و شهدای غیرایرانی هم بلاتکلیفند؛ احتمالا اگر شرایط جنگی نبود برای دفن آن‌ها هم باید قطعه‌ای جداگانه پیدامی‌کردیم

این فقط قصه مهاجرین افغان هم نیست، ما همین الان یکسری جانباز و شهید غیر ایرانی داریم- بخشی از آن‌ها هم در پرونده‌های شما معرفی شدند- این بنده‌های خدا هم تکلیفشان معلوم نیست و سرنوشت‌شان روی هواست. از دور که نگاه می‌کنید خیلی جالب است، آدم‌هایی در تاریخ پیدا شدند که ایرانی نبودند، اما جانشان را دست گرفتند و به خاطر خمینی به ایران آمدند، جنگیدند، مجروح شدند، جانباز شدند، شهید شدند و ما در قبال این‌ها چه کار کردیم؟ گفتیم این‌ها خارجی‌اند. احتمالا اگر شرایط جنگی نبود درباره دفن آن‌ها در بهشت زهرا هم به مشکل برخورد می‌کردیم، یعنی به دلیل قوانین دست‌و‌پاگیر و احمقانه‌ای که داریم باید برای این اتباع به قول دوستان بیگانه قطعه‌ای مجزا تدارک می‌دیدیم. الان این بنده‌های خدا که در جنگ ایران جانباز شدند، اجازه ماندن‌شان در ایران‌ بلاتکلیف است و هر روز درگیر ماندن یا رفتن هستند.

امروز وظیفه ما این است که یک نگاه همه جانبه را به ماجرای تعامل ایرانی‌ها با افغان‌ها تزریق کنیم و ویزای فرهنگی یکی از ابعاد مهم این نگاه همه جانبه است. در واقع شیوه عاقلانه هم همین است که نحوه و هدف سفر شما به یک کشور، نوع ویزای شما را مشخص کند. اما ما درباره افغانستان فقط یک ویزای کار تعریف کردیم، من زمانی که در انجمن قلم افغانستان بودم می‌دیدم که چه‌قدر افغانستانی می‌آید و درخواست می‌دهد که برای درمان به هند فرستاده شود، خوب برای آنها خیلی راحت‌تر است که بیاید مشهد. آرزویشان هم هست که به ایران بیایند.

مسئول سفارت ایران در افغانستان رئیس سابق ستاد مبارزه با مواد مخدر بود این یعنی مساله ما با افغانستان مواد مخدر است اصالتا!

من آمریکا که رفتم ویزای فرهنگی گرفتم، در حالی که ویزای کار، دانشجویی و توریستی و… هم می‌شد گرفت. یک آدم فرهنگی در سفارت نشسته بود و با من صحبت می‌کرد. پرسید چه کاره‌ای؟ گفتم نویسنده. «من او» را از من گرفت و گفت ۳ روز دیگر مراجعه کن. ۳ روز بعد ۶۵ صفحه از کتاب را خوانده بود و درباره آن با من بحث کرد. یعنی یک آدمی از جنس خودم با من حرف زد. در سفارت ایران اصلا آدمی از جنس قنبرعلی تابش نداریم که بنشیند و با او حرف بزند و ببینید مشکلش چیست. آقایی که مسئول سفارت جمهوری اسلامی ایران در افغانستان بود و بعد هم باشگاه پرسپولیس را به نابودی کشاند قبل از این پست، رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر بود. این یعنی مساله ما با افغانستان مواد مخدر است اصالتا!

سفیری که کمی از فرهنگ سر در بیاورد ویزای فرهنگی اضافه می‌کند، ویزای فرهنگی که اضافه شد اقامت قنبرعلی تابش هم حل می‌شود

سفیری که کمی از فرهنگ سر در بیاورد ویزای فرهنگی اضافه می‌کند، ویزای فرهنگی که اضافه شد اقامت قنبرعلی تابش هم حل می‌شود. من معتقدم باید شرایط ورود اهل فرهنگ افغانستان به ایران را این‌گونه تسهیل کنیم، امروز یک فرد فرهنگی افغانستان برای ورود به ایران باید درخواست ویزای کار بدهد، هیچ راه دیگری هم ندارد. جالب است بدانید بسیاری از افغان‌هایی که به اروپا رفتند مسیر اولشان ایران بوده است. اینجا تحمل نشدند و راهی اروپا شدند.

هر کدام از مهاجرینی که به افغانستان برگشتند می‌توانستند یک سفیر برای ما باشند؛ اما این‌ها را با دلخوری می‌فرستیم که بروند و نتیجه‌اش  را هم به زودی خواهیم داد.

تسنیم: آقای امیرخانی دوست داریم بخش پایانی گفتگوی ما به بحث رسانه‌ها مربوط شود. واضح است که یکی از مقصرین اصلی در وضعیت نامطلوب امروز مهاجرین افغان رسانه‌های ایرانی هستند. هم در ارائه تصویر مجعولی که از افغان‌ها وارد افکار عمومی کردند و هم در ندیدن آنها و ندیدن دردها و مصائب آن‌ها. در ماه‌های اخیر البته حرکات قابل‌توجهی از رسانه‌های ایرانی در مورد اعاده حقوق مهاجرین افغان دیده شده است اما همچنان رسانه‌های ایرانی با فاصله زیادی نسبت به تراز یک رسانه انقلابی ایستاده‌اند. این وسط ابهام بزرگی در کار رسانه‌ای درباره مهاجرین افغان وجود دارد. هدف ما این است که وضعیت مهاجرین افغانستانی در ایران بهبود پیدا کند و فعلا در موقعیت کنونی به نظر می‌رسد که دو راه بیشتر پیش روی ما نیست. راه اول اینکه ما هزینه اقدامات ضدانسانی و غیراخلاقی در مورد مهاجرین افغان را با تمرکز رسانه‌ای و نقادی صریح بالا ببریم و راه دوم اینکه ما با این استدلال که همه این اقدامات ناشی از تصویر ناپسندی است که از مهاجرین افغان در ذهن ایرانی‌ها شکل گرفته است، اولویت را بر تغییر این نگاه و کار روی افکار عمومی بگذاریم.

بسیار روشن است که راه دوم بسیار سخت‌تر و طولانی مدت‌تر است و اولی کوتاه مدت و ضربتی.  اما تا تصویر ناقص و جعلی مردم از افغان‌ها اصلاح نشود شیوه اول هم جوابگو نیست. اما من فکر می‌کنم قبلا از اینکه یکی از این دوراه را انتخاب کنیم باید بر روی این تمرکز و سرمایه‌گذاری کنیم که ابتدا خود رسانه‌های ما به این درک فرهنگی برسند. آن خبرنگاری که قرار است تصویری فرهنگی از افغانستان ارائه بدهد باید روحیه‌اش و نگاهش به افغان‌ها با آن خبرنگاری که باید برود در دل مبارزه با مواد مخدر فرق داشته باشد.، اما حتی این تفکیک هم در رسانه‌های ایرانی وجود ندارد.

خوب تعامل کردن با مهاجرین حرف انقلاب امام است و باید فریاد زده شود و رسانه‌های انقلابی باید پیش‌قراول این فریاد باشند

در هر صورت من فکر می‌کنم این مسیر باید از طریق تلفیق این دو راهی که گفتید جلو برود یعنی در عین اینکه تصویر مهاجرین افغانستانی در افکار عمومی اصلاح شود نقد تند و صریحی هم از مدیریت‌ها و آدم‌ها و نگاه‌هایی که مقصر ماجرا هستند انجام شود.

ما از انقلاب امام خمینی آموختیم که باید حرف‌مان را بزنیم. خوب تعامل کردن با مهاجرین حرف انقلاب امام است و باید فریاد زده شود و رسانه‌های انقلابی باید پیش‌قراول این فریاد باشند… اما متاسفانه رسانه‌های انقلابی هم دچار نوعی بدفهمی ماجرا شده‌اند.

ما یک غصه بسیار بزرگ داریم و آن بحران فرهنگی – تمدنی افغانستان است؛ انگلیس در هند و پاکستان کار خودش را کرد و حالا نوبت افغانستان است. اما نکته مهم ماجرا برای ما این است که این موضوع مساله رسانه‌ها ی ما نیست، غصه بحران فرهنگی تمدنی افغانستان موضوع رسانه‌های ما نیست. موضوعی که اتفاقا بسیار مهم است و از حضور بیگانه در این کشور ریشه گرفته. بیگانه‌ای که هم با او بیگانه است و هم با ما.

تسنیم: اگر موافق باشید پایان گفتگویمان را با صحبت از آرمان بزرگ و ظاهرا رویایی دنیای بدون مرز پایان ببریم. چه قدر تا این ایران فرهنگی بزرگ بدون مرز  راه داریم؟

ما با چند کشور همسایه، همه صاحب یک تاریخ تمدنی هستیم که حوزه تمدنی ایران بزرگ است. اگر ما سوژه ایران بزرگ را طرح کنیم چه کسی بیشترین سود را می‌کند؟ واضح است که مرکزیت می‌شود مرکزیت اسلام و زبان فارسی و بیشترین سود را ایران می‌کند

این یعنی چی؟ این یعنی اینکه اگر بحث ایران بزرگ مطرح ‌شود این ما هستیم که مدام باید بگوییم که مرز وجود ندارد و همه ما یکی هستیم، نه آن کشور‌ها. و اتفاقا ما کشوری هستیم که روی این مرزها بیشترین تاکید را داریم.

هرکسی امروز درباره بی‌مرزی صحبت کند از همه نظر به نفع ایران است و بیشتر از همه سفارت ما باید این درک و فهم را داشته باشد

من در ترکمنستان سخنرانی کردم و گفتم اینجا خانه من است، هیچ مرزی بین ما نبوده، پدر بزرگ و مادربزرگ من برای آمدن به اینجا ۲۰ روز زمان می‌گذاشتند. امروز چند روز طول می‌کشد؟ همه گفتند یک ساعت. من گفتم خیر امروز هم ۲۰ روز طول می‌کشد چون شما سخت ویزا می‌دهید. این مشکل وجود دارد در حالی که ما برای رفتن به این کشور مرزی نداشتیم.

هرکسی امروز درباره بی‌مرزی صحبت کند از همه نظر به نفع ایران است. ایران بزرگ سود ماست و بیشتر از همه سفارت ما باید این درک و فهم را داشته باشد. مراکز بین‌المللی ما. اما این اتفاق نمی‌افتد و فعلا هم قرار نیست بیفتد.

۱۴
تیر ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

خیلی دور، خیلی نزدیک؛ مقدمه داستان بلند «ایرانی‌ها» و «افغان‌ها»

خبرگزاری تسنیم:«جان ایران، جان افغانستان» از امروز آغاز می‌شود. این مقدمه‌ای برای ۳۰ سال تعامل ایرانی‌ها با مهاجرین افغان است. دوران سکوت به پایان رسیده و امروز زمان گفتگو درباره بزرگترین هجرت قرن فرا رسیده است.

وحی آمد که: سهمى از آن غنائم از آنِ کسانى از اهل مدینه است که هر مومنى را که از دیار شرک به سویشان هجرت مى‌کند، دوست مى‌دارند و در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‌کنند و مهاجرین را بر خود مقدم مى‌دارند هر چند که خود نیز محتاج باشند.(سوره حشر-آیه ۹)

پس نقل می‌کنند که چون مهاجرین به شهر مدینه رسیدند از خانه و کاشانه خود رانده شده بودند، هراسان بودند، بی‌لباس و غذا و پناه و پناه آورده به اهالی مدینه. نقل شده است که خشکسالی روزگار مدینه را در هم نوردیده بود و آب و نان به سختی یافت می‌شد. مردم مدینه؛ با آغوش باز پذیرای مهاجرین درمانده شدند، نانشان را نیم کردند، آبشان را دو جرعه کردند و یکی شدند.

پس روایت شده است  که انصار به نبی‌اکرم گفتند: درختان خرما را میان ما و برادرانمان نصف کنید! فرمودند: نَه همه باید کار کنید! انصار گفتند: شما با کار کردن خودتان بار هزینه‌های نخلستان را از دوش ما بردارید؛ ما نیز شما را در محصول خرما شریک می‌گردانیم! مهاجرین گفتند: سِمعنا و اَطَعنا!

چند صباحی  که گذشت  محمد(ص) عبایش را برداشت، چوب دستی‌اش را به دست گرفت و به میدان شهر آمد ایستاد و گفت: امروز قصد کردم شما را با یکدیگر برادر کنم که دین، نه جای جدای بودن آدم‌ها از هم است. مهاجرین را یک به یک با انصار فراخواند به دوستی و برادری و یکی شدن. پس میان مهاجرین و انصار و حتی در ابتدا میان آنها ارث برقرار کرد و فرمود گوارا باد بر شما یکی بودن …

***

دومین دفعه ای که از افغانستان وارد ایران می شدم، زمان طالبان بود. پدرم راهی ام کرد که زنده بمانم. تا لب مرز با من آمد و در راه مرز به من گفت که چطور سال ها پیش خود او نیز این راه را قاچاق طی کرده و قبل از او پدرش نیز قاچاقی از همین مرز رد شده بوده.

اما هر دو مطمئن بودیم که پدربزرگ او از این مرز، بدون قاچاق گذشته است چرا که اصولا آن وقت کسی مرز را نکشیده بود و پدر بزرگ ما باید هر ساله به مشهد می آمده که در آن زمین و خانه و فامیل داشته، دختر داده و دختر گرفته بوده و قبری در حرم خریده بوده که البته کشیدن مرز هیچ گاه نگذاشت به آن قبر خریداری شده برگردد.(رضا محمدی، شاعر و نویسنده افغان)

***

می‌گفت به ما می‌گفتند جوجه‌های خمینی… عکس‌های امام را قاچاقی ردوبدل می‌کردیم. نوارها و اعلامیه‌ها را هم. عشق می‌کردیم وقتی امام می‌گفت مستضعفین دنیا پیروز خواهند شد. هفده هجده ساله بودیم که انقلاب ایران پیروز شد. دیگر جای ما حکومت کمونیستی افغانستان نبود. بلند شدیم و آمدیم. جایی که امام نفس می‌کشد، همان‌ جا جای ما بود. از لب مرز که رد شدیم سربازها با تعجب بهمان نگاه می‌کردند- کجا می‌روید؟ – آمده‌ایم پیش امام.

آن اوایل که آمده بودیم کسی از ما کارت نمی‌خواست. مسخره بود اصلا. کارت دیگر چه بود؟ مسلمان که از مسلمان برای بودنش در محل سکونتش کارت نمی‌خواست. می‌رفتیم و می‌آمدیم.‌ یادم می‌اید که یک روز بهمان گفتند دولت موقت انقلاب می‌خواهد اردوگاه بزند و افغانی‌ها را بیرون شهر نگه دارد. یک لحظه ترسیدیم و پیش خودمان گفتیم نکند اشتباه کرده ایم.اشتباه آمده‌ایم که خبرش رسید که امام و بقیه آقایان گفته اند این حرفها دیگر چیست. جمع کنید این بساط را. ایرانی و افغان ندارد…

از جنگ، از ترس، از کفر فرار کرده‌بودیم و حالا اینجا به امنیت رسیده بودیم. همان‌جایی بود که در خواب می‌دیدیم. حالا جانباز شیمیایی است. می‌گوییم کارت جانبازی‌ات را گرفته‌ای؟ فقط می‌گوید فدای سر امام. ما هنوز جوجه‌های خمینی‌ایم. اما کاش جنگ تمام نمی‌شد. جنگ که تمام شد آدم‌هایی آمدند سرکار که ما را با کارت می‌دیدند.

فاصله خرمشهر تا قندهار روی نقشه۲۱۵۸ کیلومتر است. فاصله مشهد تا کابل هم ۱۱۸۳ کیلومتر است. یک افغانی از قندهار بلند می‌شود و می‌آید ایران، چون در ایران جنگ شده است. می‌رود خرمشهر و در آنجا شهید می‌شود. یک ایرانی هم از مشهد بلند می‌شود و می‌رود کابل. آنجا با مجاهدین همراه می‌شود و با نیروهای نظامی شوروی می‌جنگد تا آنها را از افغانستان بیرون کند. او هم شهید می‌شود. ایرانی و افغان ندارد…

**

یک گروه شده‌اند، بچه‌های منطقه افسریه و خاوران و پیروزی. شب‌های عید راه می‌افتند در کوچه و خیابان‌ها، ساختمان‌های نیمه‌کاره و در دست ساخت را پیدا می‌کنند، گل و شیرینی می‌برند برای مهاجرین افغان. هم صحبتشان می‌شویم. یکی از آنها می‌گوید: هیچ وقت، آن شب را یادم نمی‌رود، یکی دو شب مانده به سال تحویل بود، چند بسته شیرینی خریده بودیم و نزدیکی‌های خیابان پیروزی یک خانه نیمه‌کاره پیدا کردیم. دیدیم چراغ اتاقک کارگران روشن است. صدایشان زدیم و آمدند دم در.از آنها اصرار و از ما انکار که بردند داخل اتاقشان. گویا شام می‌خوردند. قابلی‌پلو. غذای سنتی افغانستان. شب عید بود دیگر. گوشه اتاقک نشستیم و سلام و تعارف و تبریک عید و… که حرف کشید به ایرانی و افغان و مهاجرت و کارت و اقامت که احمدگل پیرمرد جمع گفت دیگر مطمئن شده بود که ایرانی‌ها از افغانی‌ها خوششان نمی‌آید.گفت چند هفته پیش در یکی از همین خیابان‌های شهر چند جوانک دورش را گرفته‌اند، به زور برده‌اندش پیش عابربانک بانکی در همان حوالی و تهدیدش کرده‌اند که رمز عابربانکش را بدهد و حسابش را خالی کرده‌اند.گفت: نیروی انتظامی نرفته‌ام چون شنیده‌ام حرف افغانی‌ها را گوش نمی‌دهند… دیگر کسی از ما ایرانی‌ها حرفی نزد. بلند شد و یکی‌یکی‌مان را بغل کرد و گفت ایرانی برای من یعنی شماها نه آن‌ها… پیشانی‌مان را بوسید.

 

***

من، تقریبا شهر به شهر همه ایران را و بخش زیادی از افغانستان و تاجیکستان را گشته ام. این بی خبری در بین همه منطقه‌ها هست. ازبک‌ها از تاجیک‌ها بد می‌گویند. تاجیک ها از پشتون ها، پشتون ها از ایرانی ها، ایرانی ها از یکی دیگر و خلاصه این سلسله ادامه دارد. منتها این تنها یک قیاس استقرای باطل است؛ چرا که خیلی وقت است علم اعلام کرده تعمیم جزء به کل باطل است. راستش را بخواهید تنها گروهی که کمتر خبر دارند چنین تصوری دارند.

در هیچ شهر ایران نبوده که پس از شعر خوانی من، برایم دست نزنند. من هم چه بسا به قصد سعی می کردم لهجه افغانی را که بلد نبودم بگیرم و این لهجه خیلی وقت بین شاعران جوان مد بود. من در جشنواره شعر شب های شهریور اول شدم. حسن فرهنگی که دبیر جشنواره بود قبل از برنامه به من تبریک گفت. وقت اعلام نتایج اسم مرا دوم خواندند. حسن گفت: مدیرشان گفته، بد می شود یک افغانی اول شود. منتها همه دو هزار نفر سالن خاوران چندین دقیقه برای من دست زدند.

حالا آن مدیر را من معیار بگیرم یا حسن و آن دو هزار نفر مشتاق بی تعصب را؟ راستش آنقدر که در منطقه ما اشتراکات فرهنگی و ذوقی و حسی و تاریخی به هم گره خورده در هیچ جای جهان نظیر ندارد.

ما ملتی یگانه که چون دانه های تسبیحی از هم گسیخته ایم، حتما روزی دوباره نخمان را پیدا می کنیم. ازبک ها در اصل تاجیک ها را دوست دارند، چرا که نیم تاریخشان اینطرف است. تاجیک ها افغان ها را که خواننده هایشان را هر روز دعوت می کنند و پشتون ها ایرانی ها را که جزئی از حافظه تاریخیشان هست و ایرانی ها .. اصلا مگر من همه این مردم را دیده ام که این طور قضاوت می کنم؟(رضا محمدی، شاعر و نویسنده افغان)

***

۲۸ سالش  است و ۲۶ سال از این ۲۸ سال را در ایران گذرانده است.۲ سال است که دیگر در ایران نیست.خودش که باور نمی‌کند، می‌گوید هر صبح که بیدار می‌شود پشت پنجره می‌آید تا برج‌های سر به فلک کشیده محل سکونتش، کوره‌های بلند کوره‌پزخانه‌های عبدل‌آباد را ببیند. اما واقعیت تلخ فقط این است که الان در ایران نیست و فکر هم نمی‌کند که روزگاری بتواند به ایران برگردد. هنوز هم امیدوار است به اینکه روزی روزگاری،دوباره ایران را ببیند.اگر راهش بدهند. خودش می‌گوید. کوچه پس‌کوچه‌های تهران را هم دیگر بلد است. می‌گوید چشمت را ببند، جایی می‌برمت و رهایت می‌کنم اگر راه خانه‌ات را پیدا کردی مرد نیستم. اینجا جایش راحت تر است البته. می‌گوید تازه از اردوگاه موقت مهاجرین درآمده است و در فروشگاهی هم کار پیدا کرده است. خودش می‌گوید آرامش بیشتر شده است می‌گوید حداقل اینجا دیگر کسی نمی‌داند افغانی کیست و چیست و افغانی بودنش را لازم نیست پنهان کند که سوئدی‌ها به ندرت فرق میان چشم‌بادامی‌های چینی و ژاپنی و فیلیپینی و افغانی را می‌فهمند و معمولا نمی‌دانند افغانستان کجای دنیاست و کاری به کار یکدیگر ندارند و سرشان را می‌اندازند زمین و می‌روند سر کار و مدرسه و دانشگاه و فروشگاه و برمی‌گردند خانه.” کسی چه می‌داند افغانی بدبخت که است و از کجا آمده است” اما… دلش اینجا نیست. طفره می‌رود و سرش را برمی‌گرداند و نگاهش را می‌گیرد، حتی از پشت تصویر کند و قطعه قطعه شده اسکایپ. اما معلوم است که دلش آنجا نیست و آنجایی خودش را حسابی لو می‌دهد که وقت تعریف خاطراتش از ایران می‌رسد و رنگش حسابی می‌پرد.تعریف می‌کند از روزهایی که با ایرانی‌ها به استودیوم آزادی می‌رفت تا پرسپولیس را قهرمان کنند، از روز و شب‌های نیمه شعبان در ۱۷ شهریور…از روزی که ایران رفت جام جهانی و تا صبح با بقیه ایرانی‌ها در کوچه و خیابان بوده است و از همه این روزها…جسمش رفته است… حافظه مشترک اش با ایرانی‌ها را چه کند؟ تاریخش را چه کند؟

***

کارخانه‌دار است، یک زن کارخانه‌دار، در اطراف ساوه. به سختی کار می‌کند و کارخانه را می‌گرداند. پول رهن خانه چند خانواده افغانستانی را خودش داده است.بی‌خانمان بودند و در اتاقک‌های کارگری زندگی می‌کردند، بی‌ آب و گاز و برق و خانه… آمارش را می‌گیریم و یک روز که برای دیدن به خانه یکی از این خانواده‌های افغانستانی به سراغش می‌رویم. حرف نمی‌زند؛ می‌گوید حرفی ندارد بزند. اصلا کاری نکرده است که ایرانی و افغانی ندارد. دعایش می‌کنند آن خانواده افغانستانی… با دست‌هایشان… با چشم‌هایشان…

***

بچه‌های مهاجر افغانستانی اگر قانونی باشند و بخواهند تحصیل کنند باید پول تحصیلشان را ابتدای سال به مدرسه بدهند. حالا اگر خانواده عیالوار باشد، که معمولا هم هستند رقم بالا می‌زند. یک میلیون، دو میلیون، یکجا برای یک کارگر مهاجر افغان آن هم در این روزها زیاد است. می‌گوید همه چیز در ایران دیده است، اما یک جا را هیچ‌وقت یادش نمی‌رود، آنجایی که مدیر مدرسه جلوی پسرش به او گفته بود شما افغانی‌ها را چه به درس خواندن. برید بیلتان را بزنید و نمی‌دانست که من ملایی  بودم در سرزمینم و جانم را هم می‌دهم که پسران و دخترانم درس بخوانند و حالا لنگ چند صد هزارتومان باید می‌شنیدم که مای افغانی را چه به درس خواندن؟

دلم نمی‌آید نگویم که یک گروه ایرانی در شبکه‌های اجتماعی جمع شده‌اند، دست تنها و تا حالا هزینه تحصیل بالای صد کودک مهاجر را خودشان جمع کرده‌اند و داده‌اند.

***

این‌ها تکه‌هایی از داستان بلند و طولانی، داستان تلخ و شیرین ایرانی‌ها و افغانستانی‌هاست؛ خیلی دور و خیلی نزدیک. رضا امیرخانی در «جانستان کابلستان» مرزهای ایران را خطوط “مید این بریطانیای کبیر” نامیده بود و اگر هفتاد سال پیش، صد سال پیش این بریطانیای کبیر کمی خط‌کشش را معوج‌تر گذاشته بود امروز استانی به نام افغانستان در جنوب شرقی ایران قرار داشت. اما چاره‌ای از تاریخ نیست و حالا داریم در مورد آدم‌هایی صحبت می‌کنیم که از کشور همسایه به ایران پناهنده شدند. بزرگترین هجرت قرن و ۳۰ سال، ۴۰ سال در کنارمان زندگی کردند و جزئی از ما شدند. آدم‌هایی که نزدیک‌ترین بودند به ما در این کره خاکی. یک عده می‌گویند پذیرفتیمشان، آغوش باز کردیم برایشان و عده‌ای هم می‌گویند اذیتشان کردیم، تحقیرشان کردیم و حالا… وقتش است که بنشینیم و واقعا ببینیم با آنها چه کردیم؟ به عقب برگردیم و ببینیم معامله ما با آدم‌هایی از جنس خودمان در تمام طول این تاریخ بلند چه بوده است؟

ماه رمضان سال گذشته گروه فرهنگی تسنیم با پرونده «ایران، جان پاکستان» آغاز شد. پرونده‌ای که بیش از ۸ ماه طول کشید و در پی نمایش تصویری واقعی از پاکستانی‌ها و رابطه آنها با ایرانی‌ها بود. امسال قرار است ماه رمضان‌مان را با پرونده «جان ایران، جان افغانستان» آغاز کنیم. این پرونده‌ای برای حضور افغانستانی‌ها در ایران است. داستان شاد و غم‌باری که همه ما روزگاری درگیرش بوده‌ایم و حالا در حال تبدیل شدن به یک مساله بزرگ برای ما ایرانی‌هاست و در میان سکوت اغلب مراکز رسمی و رسانه‌های ایرانی، امروز دیگر گفتگو درباره مهاجرین افغان تبدیل به یک واجب شرعی برای رسانه‌های انقلاب شده است.

این پرونده تلاشی است برای ترویج عدالت در رسانه‌های ایرانی در نگاه به آدم‌هایی که در سالیان اخیر به ناحق موردظلم واقع شده‌اند. این شاید موجزترین تعریف برای پرونده «جان ایران، جان افغانستان» است. امیدواریم که برای ترمیم این پیوند، این نزدیکی هنوز دیر نشده باشد، هر چند ترک‌های آن دیگر از دور هم واضح شده است.

***

پرونده «جان ایران، جان افغانستان» تقدیم می‌شود به زهرا رفیعی، دختر ۳ ساله رئوف رفیعی، شهید افغانستانی مدافع حرم. زهرا و مادرش بعد از شهادت پدرش به ایران پناه آورده‌اند و این روزها در باقرشهر زندگی می‌کنند.

۱۰
تیر ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

برگزاری کنفرانس «حق تعلیم و تعلم زنان از دیدگاه اسلام» در افغانستان

کنفرانس دو روزه «حق تعلیم و تعلم زنان از دیدگاه اسلام» دیروز سه‌شنبه، سوم تیرماه، در مزارشریف، مرکز استان بلخ آغاز به کار کرد.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) شعبه غرب آسیا، در این کنفرانس صدها تن از زنان، مسئولین محلی و کارشناسان امور دینی حضور دارند و درباره حق تعلیم و تعلم زنان از دیدگاه اسلام بحث و تبادل‌نظر می‌کنند.
احمد جاوید صالحی، مسئول برگزاری کنفرانس‌های اسلامی طی سخنانی با اشاره به برگزاری این کنفرانس، گفت: دراین کنفرانس بیش از ۲۰۰ تن از زنان از مراجع مختلف ریاست امور زنان، مؤسسات تعلیمی بانوان، ریاست‌های معارف، اطلاعات، فرهنگ و دانشگاه‌های مزارشریف شرکت کرده‌اند.
وی افزود: هدف از برگزاری این کنفرانس افزایش آگاهی و درک بانوان از توانمندی‌های خویش است که بتوانند با کشف استعدادهایشان در جهت پیشرفت گام بردارند.

صالحی اظهار کرد: یکی دیگر از اهداف برگزاری این کنفرانس ایجاد زمینه تبادل‌نظر میان علمای دینی افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی است و یکی از اساتید امور دینی از دانشگاه الازهر مصر در این کنفرانس حضور دارد.
این مسئول برگزاری کنفرانس‌های اسلامی گفت: مسئله تعلیم و تعلم یک موضوع عمده و اساسی در جهت رشد یک ملت است و ما نیاز داریم تا افراد از لحاظ علمی رشد کنند و دستاوردهایی در این زمینه داشته باشند.
وی تأکید کرد: خوشبختانه طی چند سال اخیر در کشور به خصوص استان بلخ زنان به گونه چشمگیری به فراگیری علم و دانش در مقاطع مختلف علمی و آموزشی روی آورده‌اند و درحال تحصیل علم ودانش هستند.
صالحی گفت: برای اولین‌بار است که در استان بلخ چنین کنفرانسی برگزار می‌شود و در نظر داریم تا در آینده نیز برنامه‌های گسترده‌ای دراین رابطه، برگزار کنیم.
در ادامه، رئیس امور زنان  بلخ طی سخنانی گفت: با برگزاری چنین کنفرانس‌هایی زنان از جایگاه حق و حقوق اسلامی و انسانی‌شان در دین مبین اسلام آگاه می‌شوند.
مرادی افزود: دین مبین اسلام  برای زنان حق تحصیل علم را قائل شده است که بیاموزند و اندوخته‌های علمی‌شان را به دیگران نیز انتقال بدهند تا از این طریق جهل و نادانی در جامعه کاهش پیدا کند.
به گفته وی، علمای دینی جایگاه بهتر و برجسته‌تری در کشور، نسبت به دیگران در اطلاع‌رسانی حقوق زنان دارند، چرا که مردم به گفته‌ها و سخنان عالمان دینی کشور باور کامل دارند و با آغوش باز پندها و نصیحت‌های آنان را فرا می‌گیرند.

یادآور می‌شود، این کنفرانس دو روزه امروز چهارشنبه، چهارم تیرماه به کار خود خاتمه می‌دهد.

۰۴
تیر ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها

حضور اتباع خارجی براساس فرآیند قانونی به عنوان یک فرصت شناخته می شود.

http://www.afkarnews.ir/images/docs/000340/n00340553-b.jpg

مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران گفت: هر روز شاهد نتایج منفی از حضور غیرقانونی اتباع افغانی در کشور هستیم از جمله قاچاق انسان، انتقال افراد و ازدواجهای غیرقانونی که فجایعی به دنبال دارد.

سیدعیسی موسوی نسب، با بیان اینکه زمانی که یک تبعه غیرقانونی وارد کشور می شود در حوزه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی و سیاسی آسیبهای جدی متوجه کشور می شود،گفت: می‌توان گفت که حضور اتباع خارجی براساس فرآیند قانونی به عنوان یک فرصت شناخته می شود.

وی افزود:‌ ورود غیرقانونی اتباع افغان به کشور به دلیل نداشتن شناسنامه آسیبهای جدی در حوزه اشغال فرصت های شغلی و ایجاد جرایم اجتماعی برای کشور به همراه دارد.

مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران ازدواج های شرعی غیرقانونی را از مهمترین آسیبهای ناشی از حضور غیر قانونی اتباع افغانی عنوان کرد و افزود: ‌اتباع غیرمجاز چون با انگیزه سودجویی وارد کشور می شوند ازدواج آنها با دختران ایرانی به دلیل نداشتن شناسنامه موجب بلاتکلیفی فرزندان آنها می شود.

وی افزود:‌ از آنجا که مبنای ازدواج اتباع افغان غیرقانونی است در اولین برخوردی که نیروی انتظامی با آنها دارد آن است که باید از کشور طرد شوند.

موسوی نسب ادامه داد: برخی از این اتباع برای سودجویی وارد کشور می شوند ازدواج می کنند و پس از آن چون شناسنامه ندارند، از نظر حقوقی قابل ردیابی و پیگیری نیستند و پس از ترک کشور فرزندان و زنان آنها به دلیل نداشتن هیچ مدرکی از جمله شناسنامه نمی توانند فعالیت اجتماعی داشته باشند و فرزندان امکان تحصیل و اشتغال ندارند.

مدیرکل اتباع و مهاجرین خارجی استانداری با تاکید براینکه خانواده اتباع غیرقانونی در کشور از آسیب پذیرترین گروه های جامعه هستند افزود: از نظر قانونی منعی برای ازدواج زنان و دختران ایرانی با اتباع افغان نیست اما توصیه می کنیم برای ازدواج با اتباع افغان از فضای باز ازدواجهای قانونی استفاده کنند و با کارشناسان حقوقی در اداره کل اتباع خارجی مشورت کنند تا در صورت بروز مشکل بتوانیم مستندات را از نمایندگی تبعه خارجی اخذ و از حق و حقوق زن ایرانی دفاع کنیم.

۲۲
خرداد ۱۳۹۳
نویسنده
دیدگاه‌ها بدون دیدگاه
برچسب‌ها